تا رهایی

سیاسی، ټولنیز، کلتوری

تا رهایی

سیاسی، ټولنیز، کلتوری

زمستان چه زود از راه رسید

 

زمستان چه زود از راه رسید

 

Nooraniانگار چیزی را گم کرده باشم، از اتاق به اتاقی می روم و از دهلیز به دهلیزی. حواسم پرت است و نمی دانم دنبال چه می گردم. هر لحظه فکر می کنم برایم زنگ می زند، رهنمایی ام می کند و از پیشرفت کارها می پرسد، اما غافل از اینکه قلب او برای همیش از تپش باز مانده است. 

 

زمستان چه زود از راه رسید و قلب مالامال از امید و آرزو را از تپیدن باز داشت. خبر درگذشت نابهنگام او چون بم در رسانه ها ترکید. هیچ کسی باور نمی کرد که نورانی عزیز شان دیگر در میان آنان نیست. همه مات و مبهوت شدند و اشک چون سیل از دیدگان شان جاری گشت. آری، مرد مبارزی از تبار آزادگان خاموش شده بود و دیگر نمی نوشت.  

  

داد نورانی نویسنده و شاعر متعهد و مبارز افغانستان بیش از سه دهه به خاطر مردم زحمتکش و توده های فقیر و پابرهنه قلم زد، کار کرد و انرژی خود را به مصرف رساند. با آنکه از مریضی شکر، درد معده، فشار بلند خون و درین اواخر تکلیف قلبی رنج می برد، اما چنان خستگی ناپذیر کار می کرد که فکر می کردی او توانایی و انرژی ده ها تن را در خود ذخیره دارد. نورانی شب و روز نمی شناخت و حتی سفرۀ غذا را مانند میز کارش مورد استفاده قرار می داد. وقتی دوستان و اعضای خانواده به او توصیه می کردند که اینهمه کار او را از پا درخواهد آورد، با تبسم معناداری می گفت: لطفاً این توصیه های تان را به دیگران بکنید، من آنقدر فرصت ندارم که صحبت های بیهودۀ شما را بشنوم، بروید و به کارهای خود برسید. شاید او می دانست که فرصت زیادی ندارد و باید راهِ روشنی را برای رهروانش ترسیم نماید که بتوانند در نبود او بر آن گام بگذارند و چون مشعل روشنی، راه شان را نورانی سازد.  

 

نورانی درست سه هفته قبل از درگذشت نابهنگامش، دوستان خود را خواست و به آنان گفت که باید مسوولیت کارها را برعهده گیرند، زیرا او از وضع صحی خوبی برخوردار نیست. او هیچ دلیل قانع کننده ای برای خراب بودن وضع صحی خود ارائه نکرد اما گفت که باید مسوولیت کارها را دیگران برعهده گیرند، چون شاید او فرصت زیادی نداشته باشد و باید قبل از آن نوشته هایی را به اتمام برساند... اما زمستان چه زود از راه رسید.

 

نورانی، شاعر و نویسندۀ سیاسی بود. اشعار و نوشته هایش جز حکایت دردها و زخم های زحمتکشان چیز دیگری نبود، و به این خاطر در میان طبقات زحمتکش و محروم افغانستان از محبوبیت فوق العاده ای برخوردار بود. نورانی هیچگاه به زندگی شخصی نمی اندیشید، او به دیگران درس از خودگذری و فداکاری می داد. او انسان شجاع، نترس، متهور و در عین حال صمیمی، مهربان، شوخ طبع و بذله گو بود. شخصیت کارِزماتیک، دانش و فهم سیاسی، فلسفی، مطالعۀ ادبی و تاریخی  و پشت کار بودن او باعث می شد تا همه به سوی او کشانده شوند. وقتی مسوولیتی را می گرفت، آن را با صداقت، پشت کار و جدیت به پایان می رساند. در هیچ کاری از خود تعلل نشان نمی داد و قبل از دیگران کارهایش را انجام می داد. او نمونۀ یک انسان واقعی و راستکار بود. 

      

حتی در آخرین لحظات زندگی که در بستر بیماری افتاده بود و داکتران به او اجازۀ صحبت نمی دادند، رسالت خود را فراموش نکرد، او به دوستانش زنگ می زد، به آنان وظیفه می داد و تأکید می کرد که کارها را به وجه احسن به پیش ببرند.  

 

او دشمن سیاهی بود و به این خاطر نورانی بود. 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
mamoon 1390/04/31 ساعت 01:03

Tasalyat de we - sha sarai pa sho yadezhi

مننه مامون صاحب،

د هغه مړینه نه یوازې زموږ لپاره بلکې د افغانستان د ټول روښن اندی او مترقی غورځنګ لپاره یوه نه جبران کیدونکې ضایعه ده. د هغه ځای به هیڅکله ډک نشی، خو تر هغه چې موږ وس او توان لرو د هغه یاد به ژوندی وساتو او لږ تر لږه د «پیشرو» خپرونې ته به دوام ورکړو.

په درنښت

می شناسم رنگ و بوی و حس نورانی را
نیاز نیست زیاد بگویی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد