زمستان چه زود از راه رسید
انگار چیزی را گم کرده باشم، از اتاق به اتاقی می روم و از دهلیز به دهلیزی. حواسم پرت است و نمی دانم دنبال چه می گردم. هر لحظه فکر می کنم برایم زنگ می زند، رهنمایی ام می کند و از پیشرفت کارها می پرسد، اما غافل از اینکه قلب او برای همیش از تپش باز مانده است.
زمستان چه زود از راه رسید و قلب مالامال از امید و آرزو را از تپیدن باز داشت. خبر درگذشت نابهنگام او چون بم در رسانه ها ترکید. هیچ کسی باور نمی کرد که نورانی عزیز شان دیگر در میان آنان نیست. همه مات و مبهوت شدند و اشک چون سیل از دیدگان شان جاری گشت. آری، مرد مبارزی از تبار آزادگان خاموش شده بود و دیگر نمی نوشت.
داد نورانی نویسنده و شاعر متعهد و مبارز افغانستان بیش از سه دهه به خاطر مردم زحمتکش و توده های فقیر و پابرهنه قلم زد، کار کرد و انرژی خود را به مصرف رساند. با آنکه از مریضی شکر، درد معده، فشار بلند خون و درین اواخر تکلیف قلبی رنج می برد، اما چنان خستگی ناپذیر کار می کرد که فکر می کردی او توانایی و انرژی ده ها تن را در خود ذخیره دارد. نورانی شب و روز نمی شناخت و حتی سفرۀ غذا را مانند میز کارش مورد استفاده قرار می داد. وقتی دوستان و اعضای خانواده به او توصیه می کردند که اینهمه کار او را از پا درخواهد آورد، با تبسم معناداری می گفت: لطفاً این توصیه های تان را به دیگران بکنید، من آنقدر فرصت ندارم که صحبت های بیهودۀ شما را بشنوم، بروید و به کارهای خود برسید. شاید او می دانست که فرصت زیادی ندارد و باید راهِ روشنی را برای رهروانش ترسیم نماید که بتوانند در نبود او بر آن گام بگذارند و چون مشعل روشنی، راه شان را نورانی سازد.
نورانی درست سه هفته قبل از درگذشت نابهنگامش، دوستان خود را خواست و به آنان گفت که باید مسوولیت کارها را برعهده گیرند، زیرا او از وضع صحی خوبی برخوردار نیست. او هیچ دلیل قانع کننده ای برای خراب بودن وضع صحی خود ارائه نکرد اما گفت که باید مسوولیت کارها را دیگران برعهده گیرند، چون شاید او فرصت زیادی نداشته باشد و باید قبل از آن نوشته هایی را به اتمام برساند... اما زمستان چه زود از راه رسید.
نورانی، شاعر و نویسندۀ سیاسی بود. اشعار و نوشته هایش جز حکایت دردها و زخم های زحمتکشان چیز دیگری نبود، و به این خاطر در میان طبقات زحمتکش و محروم افغانستان از محبوبیت فوق العاده ای برخوردار بود. نورانی هیچگاه به زندگی شخصی نمی اندیشید، او به دیگران درس از خودگذری و فداکاری می داد. او انسان شجاع، نترس، متهور و در عین حال صمیمی، مهربان، شوخ طبع و بذله گو بود. شخصیت کارِزماتیک، دانش و فهم سیاسی، فلسفی، مطالعۀ ادبی و تاریخی و پشت کار بودن او باعث می شد تا همه به سوی او کشانده شوند. وقتی مسوولیتی را می گرفت، آن را با صداقت، پشت کار و جدیت به پایان می رساند. در هیچ کاری از خود تعلل نشان نمی داد و قبل از دیگران کارهایش را انجام می داد. او نمونۀ یک انسان واقعی و راستکار بود.
حتی در آخرین لحظات زندگی که در بستر بیماری افتاده بود و داکتران به او اجازۀ صحبت نمی دادند، رسالت خود را فراموش نکرد، او به دوستانش زنگ می زد، به آنان وظیفه می داد و تأکید می کرد که کارها را به وجه احسن به پیش ببرند.
او دشمن سیاهی بود و به این خاطر نورانی بود.
اداره و مدیریت
منابع چیست :
عبارت از سرمایه یک سازمان میباشد که انواع آن عبارت از منابع فزیکی ، منابع مالی ، منابع بشری و منابع غیر محسوس .
موثریت چیست ؟
انجام فعالیت های درست و صحیح میباشد که در آن کیفیت مطرح است .
هدف چیست ؟
عبارت از نتیجه مطلوب انجام موفق یک فعالیت است .
Goal گول چیست؟
اهدافیکه در قید زمان نبوده و به رقم افاده نشود گول گفته میشود.
Target چیست؟
به اهداف قصیرالمدت گفته میشود .
Objective چیست ؟
اهدافیکه به ارقام افاده شده و محدود به زمان باشد گفته میشود .
مشخصات یک هدف مفید .
1 – مطابق به ضرورت باشد .
2 – قابل تطبیق باشد .
3 – قابل مشاهده باشد .
4 – قابل اندازه یا سنجش باشد .
آمر اعطا کیست ؟
به شخصی گفته میشود که صلاحیت منظوری و تعدیل قرار داد بخاطر تهیه اجناس را دارا باشد .
پیشنهاد چیست ؟
سندی است که برای تدارکات مطابق قانون و مقررات استفاده میشود .
فرمان چیست ؟
عبارت از یک سند تقنینی حکم عام است که مبنی بر اجرای یک موضوع برای یک مدت زمان محدود یا نا محدود میباشد .
مقرره چیست ؟
عبارت از یک سند تقنینی است که صلاحیت صدور آنرا یکی از قوای ثلاثه دولت دارا میباشد .
اسناد تقنینی چیست ؟
عبارت از قانون فرمان تقنینی، مقرره و لایحه میباشد .
استراتیژی چیست ؟
عبارت از پلان گذاری و استفاده از منابع به قسمیکه چانس موفقیت در بدست آوردن اهداف در آن بیشتر باشد .
لایحه چیست ؟
وضع یک سلسله معیار های وظیفوی که متکی به مقررات و قوانین باشد .
پلان گذاری چیست ؟
عبارت از تعین هدف و رسیدن به آن میباشد .
اصول پلان گذاری
1 – اهداف پلان گذاری .
2 – فعالیت های مورد نظر .
3 – منابع که در برآورده شدن اهداف بکار برده میشود .
بودیجه چیست ؟
عبارت از کیسه است که در آن عواید ریختانده شده و مصارف از آن برداشته شود به دو بخش میباشد 1 عادی 2 انکشافی
شاخص های صحی چیست ؟
عبارت از اندازه گیری های است که برای توضیح حالت صحی کمک نموده و هم برای تغیراتیکه در حالت صحی به مرور زمان به میان میآید استعمال میشود .
شاخص های صحی به سه منظور استفاده میشود .
1 – تحلیل وضعیت موجوده .
2 – مقایسه حالت صحی یک محل با محل دیگر .
3 – مقایسه حالت صحی موجوده با حالت صحی گذشته .
ایپیدیمو لوژی چیست ؟
عبارت از مطالعه توزیع امراض و تکرر وقوع آن در بین مردم میباشد .
هدف اپیدیمو لوژی چیست ؟
بدست آوردن ، تحلیل و تعبیر معلومات صحی میباشد .
مراحل اپیدیمو لوژی .
1 - ایپیدیمو لوژی تحلیلی
2 - ایپیدیمو لوژی تشریحی .
3 - ایپیدیمو لوژی تجربوی .
4 - ایپیدیمو لوژی ارزیابی .
وقوعات چیست ؟
عبارت از بوجود آمدن چند واقعه جدید در مدت معین میباشد .
Prevalence چیست ؟
عبارت از تعداد مجموعی واقعات یک مرض در یک نقطه از زمان است .
ایپیدیمی چیست ؟
عبارت از پیدا شدن واقعات یک مرض بیشتر از تعدادیکه توقع میرود .
پرابلم چیست ؟
عبارت از یک مشکل یا مانعه بین حالت موجوده و هدف مطلوب آینده است .
قانون چیست ؟
عبارت از مجموع دساطیر و مقررات است که برای تنظیم اجتماع وضع شده است و در مقابل ضمانت اجرا میشود .
دفتر چیست ؟
عبارت از محلی است که در آن کارها روی اوراق انجام شده اسناد و مکاتب در آن نگهداری میشود .
اهداف مجموعه خدمات اساسی شفاخانه ها
1 – شناسائی و در یافت یک مجموعه معیاری خدمات شفاخانه در سطوح مختلف .
2 – تهیه یک رهنمود برای وزارت ، موسسات تمویل کننده که چگونه برای شفاخانه ها کارمند ، لوازم ، مواد ضروری و ادویه تهیه میشود .
3 – بهبود بخشیدن یک سیستم رجعتی را که BPHS به EPHS پیوند دهند .
هماهنگی چبست ؟
عبارت از نظم بخشیدن به فعالیت های افراد ، گروه ها ، سازمانها و غیره برای رسیدن به هدف.
عوامل موثر روی هماهنگی .
1 – هدف
2 – آمر گروپ
3 – تعین مسئولیت
4 – تعین صلاحیت
5 – کنترول
6 – تعین وظایف
7 – توازن
فواید هماهنگی
اول . افزایش منابع .
دوم . جلوگیری از وقت زیاد .
سوم . رسیدن به هدف به صورت درست وسریع.
چهارم . انکشاف اقتصادی سیاسی .
مجموعه خدمات صحی اساسی از اجزای ذیل تشکیل شده است .
1 – صحت مادر و نوزاد .
2 – صحت طفل و معافیت .
- A خدمات EPI
- B منجمنت جامع امراض دوره طفولیت
3 – تغذیه عامه .
A - متمم کردن مایکرونتریت ها .
B - تداوی سوی تغذی کلنیکی .
4 – امراض ساری . مثل کنترول توبرکلوز و ملاریا
5 – صحت روانی .
منجمنت مشکلات روانی در جامعه ، تداوی مریضان سراپا و داخل بستر در مراکز .
6 معیوبیت .
توسعه خدمات ارتوپیدی در شفاخانه و شامل نمودن فزیوتراپی در PHC .
7 – تهیه ادویه اساسی .
8 انتقال خون .
عوامل تشویق کننده برای کارمند .
1 – تحسین و تمجید .
2 – ترقی و پیشرفت .
3 – گرفتن مسئولیت .
4- رشد شخصیت .
5 – موقعیت در کار .
6 – اهمیت کار.
7 – معاش مناسب یا کافی .
عوامل نا رضایتی و مایوس کننده کارمند .
1 – شرایط خراب کار .
2 – بیکفایتی اداره .
3 – نظارت نادرست .
4 – روابط ضعیف بین پرسونل .
5 – شخصیت ضعیف آمر تیم .
6 – معاش ناکافی .
انظباط چیست ؟
عبارت از رعایت نظم اداره و تطبیق قوانین نافذ شده دولت .
تخلف چیست ؟
سرکشی از قوانین نافذ شده در موقع انجام وظیفه .
نظارت چیست ؟
عبارت از شیوه حاصل نمودن اطمینان از شایستگی ، مویت و کفایت پرسونل از طریق مشاهده و مباحثه و توام با رهنمائی باشد .
اشکال نظارت .
نظارت به سه شکل میباشد .
1 - Autocritic
2 Anarchitic-
3 ِ Democratic -
پیامد های ریفورم جدید اداری .
1 – از بین بردن تشکیلات کهنه و غیر موثر .
2 – از بین بردن بیکاری های مخفی .
3 – انکشاف سیستم اداره عامه معاصر .
4 - توسعه انواع کاریابی جدید و شغل سازی .
5 – استخدام به شیوه رقابت آزاد به هدف مندی انکشاف ظرفیت ها .
6 – از بین بردن فساد اداری .
7 – ایجاد اداره بدون تبعیض .
انواع تقدیر نامه و صلاحیت دادن آن .
1 – درجه اول که از صلاحیت رئیس جمهور میباشد .
2 – درجه دوم که از صلاحیت معاونین رئیس جمهور میباشد .
3 – درجه سوم که از صلاحیت وزارت میباشد .
عوامل فساد اداری .
1 عدم موجودیت سیستم تعقیب قضائی .
2 – عدم موجودیت سیستم مکافات و مجازات .
3 – معاش کم .
4 – تقدیم روابط بر ضوابط در استخدام .
وظیفه پارلمان چیست ؟
تصویب بودیجه سالانه دولت قر ار داد های بین المللی و فراخواندن کابینه به شمول رئیس جمهور .
پروسیجر چیست ؟
عبارت از طی مراحل و یا قدم های یک کار از ابتدا تا انتها
اداره چیست ؟
عبارت از یک نظام اجتماعی و طرح روش های خاص میباشد که در آن یکتعداد از افراد جهت رسیدن به یک سلسله اهداف مشخص با هم همکاری و اشتغال دارند .
اساسات اداره .
اول - تشکیل
دوم - حجم کار
سوم - موثریت .
سیستم چیست ؟
عبارت از مجموعه ارگانها و دیپارتمنت های مختلف داخل یک سازمان میباشد که بخاطر رسید به اهداف مشخص از یک سلسله قواعد و مقررات مشخص و مشترک پیروی نموده و یکجا باهم فعالیت مینماید .
اصول اداره چیست ؟
هماهنگی وحدت ، اصول سلسله مراتب ، اصول وحدت مردمی ، اصول تخصص تعادل ، نظارت و انعطاف پذیری .
مدیر کیست ؟
در لغت به معنی اداره کننده و تنظیم کننده میباشد و در اصطلاح به شخصی اطلاق میشود که مسئولیت تنظیم نمودن عمل کرد تیم خود را دارا میباشد.
پروژه چیست ؟
عبارت از یک نوع فعالیت مشخص است که دارای یک آغاز و انجام معین میباشد طوریکه با تکمیل آن تشکیل آن از بین میرود .
پالیسی چیست ؟
عبارت از تعهد کاری است برای تطبیق پاره از امور در یک سازمان .
استخدام چیست ؟
عبارت از پر کردن و پر نگهداشتن پوست های خالی در تشکیل سازمان میباشد .
تشکیل چیست ؟
عبارت از تقسیم بندی وظایف ، تعین حدود صلاحیت و مسئولیت ، تعین روابط منطقی واحد ها و سلسله مراتب در یک اداره میباشد .
رهبری چیست ؟
عبارت از پروسه است که در آن سلوک و برخورد افراد طوری تحت تاثیر و نفوذ در آورده شود تا با اهداف سازمانی و گروپی ممد واقع شود.
جلسه بن در کدام سال روی چه منظور دایر گردید ؟
جلسه بن در 6 قوس 1380 آغاز و در 16 قوس 1380 ختم گردید که برای اداره موقت تحت سرپرستی حامدکرزی دایر گردیده بود.
تعریف خدمات ملکی
عبارت از یک تشکیل غیر نظامی و قضائی میباشد که در چوکات حکومت وظیفه مینماید و توسط مکتوب شماره 257 مورخ 2 ثور 1380 تشکیل گردیده بود .
وظایف کمیسیون اداری و خدمات ملکی
طرح و نظارت از پالیسی شرایط مربوط به استخدام ، معاش ، حاضری ، تقاعد ، ترفی ، رخصتی و سایر امور مربوط به خدمات ملکی .
حاضری چیست ؟
سندی است که موجودیت کارمندان را در اوقات معین کار ثبت مینماید .
تهیه کننده : داکتر فرزاد « فهیمی »
خونی که هرگز نخواهد خشکید
به نظر می رسد که رنج و درد افغانها را پایانی نیست. بار دیگر ده ها خانوادۀ افغان در سوگ عزیزان شان نشسته اند. سربازان جامعۀ "متمدن" جهانی با به گلوله بستن یک سرویس مسافربری در شاهراه کندهار- هرات به زندگی شش افغان پایان داده و هجده تن دیگر را زخمی نمودند، زیرا فکر می کردند که سرویس مسافربری لبالب از "تروریستان" است. آنان هر افغان و در قدم اول هر پشتون را تروریست می نامند، چونان که نمایندۀ بزرگ جامعۀ "متمدن" جهانی ریچارد هولبروک در مورد پشتون ها اظهار نموده بود: یک نفر از هر خانوادۀ پشتون، تروریست است.
در کنار این جنایت، جنایت دیگری در همسایگی غربی ما از سوی رژیم آخندی، چراغ عمر 45 افغان مهاجر را خاموش نموده و ده ها خانواده را به سوگ نشانده است. گو اینکه ریختن خون افغانها مباح باشد و همسایگان و "متمدنان" با این کار شان، دین خود را در قبال مردم افغانستان ادا کنند. یکی خواهد گفت: مادر قحبه ها رفتند به جهنم و دیگری با بیان جملۀ همیشگی شانه هایش را بالا خواهد انداخت: وی آر ساری!
د جګړی ځپلو ماشومانو اکو بکو
د واک صاحب په اجازه، د هغه په جوړ شوی اکوبکو کی می بدلون راوستی دی:
اکو بکو سرسیندکو
خوب وتښتید د سرتیرو په ترپکو
درخانۍ خوری ته ورته را وځه
چې ورسره سپی دی که ټوپک
دوی ناست په میدان
غشی ولی په دالان
دا دالان څومره نالان دی
اوښکی څاڅی د انسان
په نړۍ کی څومره تږی پاچاهان دی
د دوی سترگی نه مړیږی
د دوی خیټی نه ډکیږی
موږ ولی په کورو کی
موږ تښتو په شیبو کی
د شیبو سپینو کوترو
راځی چی غزا وکو
یا به مړ کو طالب خان یا امریکنیان
د دوی دواړو کوناټو په منځ کی درد دی
غوبل جوړ دی په بوستان
څیری یی کړ راته ګریوان
د موری مړ د زړه بند دی
په شپږمه یی زنکندن دی
ډز غړز شرنگ
ماشومان یی مړه کړه (کړل) په هیبت
دا هم د شعر اصلی ډول
اکو بکو سرسیندکو
غوا مې لاړه په ترپکو
درخانۍ خورې ته ورته راوځه
ستا په لستوڼی کې خواږه دی که ترخه
ورور می ناست په دوکان
غشی ولی په دالان
دا دالان داسې ښایسته دې لکه ستوری د آسمان
آسمان کې یو باچا دی
مونږه ولی په مغزو کې
مونږ پټیږو په شیبو کې
د شیبو سپینو کوترو
راځئ چې غزا وکو
یا به مړ کو رضاخان
یا به راولو جوګۍ
جوګۍ دواړو کوناټو په منځ کې درد دی
ملا ورله راغواړو
په شپږمه یې زنکدن دی
شرنګ شرابت پقیر یې مړ که په هیبت
سلامونه
له زیاتې مودې وروسته یو وار بیا دا دی ستاسې په چوپړ کې یم. زیاته موده کیده چې له انټرنټ څخه لیرې وم او لاسرسی مې ورته نه درلود. هیله من یم چې یو وار بیا وکړای شم ستاسو ګرانو ملګرو سره د زړه خواله وکړم.
په دومره اوږدې مودې کې په افغانستان کې ډیر څه پیښ شول او له بده مرغه ما هومره وخت هم پیدا نکړ چې د حالاتو په هکله چې ډیر څه مې په زړه کې وو، ویې لیکم. خیر، دا دی له دې وروسته به یو وار بیا په خپل ویبلاګ کې څه ناڅه ورزیات کړم.
نه نان و نه هوایی
آسمان می گرید و زمین ماتم گرفته است. 46 جوان بی بضاعت برای لقمه نانی در یک چشم برهم زدن به کام مرگ فرو رفته اند. جنایتی که موی بر بدن انسان راست می کند و این را آسمان و زمین باور ندارد: قتل عام در کانتینر؟ نه، قابل قبول نیست. آخر در کانتینرها کباب مان کرده بودند، به رگبار مان بسته بودند، اما به این شکل؟ باور کردنش مشکل است، اما واقعیت دارد. امروز نوبت آن رسیده است که از پی پیدا کردن توته نانی به شکل دسته جمعی خفه شویم. چه زندگی ای، نه نانی و نه هوایی... نان را از ما گرفته بودند و امروز هوا را هم.
مادری هق هق کنان می گفت: من از بی نانی زهر می خوردم، اما کاش تو نمی رفتی عزیز دلم، تاج سرم مادرت فدایت شوه، تو چی کدی؟ چرا، او خدا چرا؟
مگر بم و گلوله و راکت و هاوان برای قتل ما کافی نبود؟ مگر انفجارهای سیه دلان تاریخ و بمباردمان های "متمدنان" دل تان را یخ نکرده است که با چنین بی رحمی به این جنایت دست زدید؟ شاید جنایت نه، چیزی بالاتر از آن.
حاکمان در قصرها عیش و نوش می کنند و هموطنان ما به خاطر تکه نانی در ایران از بلند منزل ها به زیر پرتاب می شوند، در قندهار سر بریده می شوند و در کویته از بی هوایی جان می دهند. فریاد بی نانی و بی خانمانی به گوش حاکمان زمانه نمی رسد. گوش های آنان کر است و وجدان های شان خفته.
و شاید این تحفۀ "جامعۀ جهانی" بود...
هغه زما مینه نه وه، خو د چا مینه وه!
تور مخی جاهل طالبان د سوات په ښکلې او ښایسته درې کې یوې اولس کلنې نجلۍ ته په داسې حال کې جزا ورکوی چې شاوخوا خلک راټول شوی. دوه ږیرورو بدشکلو طالبانو د نجلۍ لاس او پښې نیولی او یو بل بې رحمه ناترسه ږیرور شرمښ هغه په دُرې وهی. د دغې صحنې لیدل د انسان زړه دردوی او له سترګو یې اوښکې بهوی، خو طالبان انسانان نه دی، هغوی ږیرور شرمښان دی. د نجلۍ نارې سورې د اسلام د ټیکه دارانو غوږونو ته نه رسیږی، هیڅوک پرې زړه نه سوځی او هیڅوک نشته چې له دې عذابه یې خلاصه کړی. وایم لعنت دې وی د دوی پر اسلام او شریعت. د دغو ږیرورو بنسټپالو اسلام او شریعت د هغوی په پرتوګونو کې دی. هغوی له پرتوګ هاخوا فکر کولای نشی، د دوی دین اصلاً د پرتوګ دین دی او شریعت یې پرتوګی شریعت دی.
د 17 کلنې نجلۍ جرم دا دی چې له محرم پرته له خپل کوره وتلې. د بې غیرته طالبانو یوه تن وویل چې هغوی لا له دې نجلۍ سره ښه چلند کړی، که نه نو جزا یې سنګسار وه!!! د پښتنو په تاریخ کې دا لومړی وار دی چې څو تنه بې ناموسه او جاهله انسانان په داسې ناوړه عمل لاس پورې کوی، تر دې مخکې هیڅکله هیچا زړه نه دی کړی چې د ټولو په وړاندې پر یوې میرمنې لاس پورته کړی، خو طالبان خو د اسلام سپیڅلی سرتیری او د محمدی شریعت اصلی پلی کوونکی دی، هغوی حق لری چې د نامحرمې نجلۍ لاس او پښې ونیسی او د خلکو په وړاندې یې په دُرو ووهی، خو بل "نامحرم" حق نه لری چې له نجلۍ سره چیرې ولاړ شی.
د اسلامی بنسټپالۍ کوم اور چې په افغانستان کې د پاکستان او ایران پلوه اسلامی ګوندونو لخوا بل شوی و او بیا طالبانو لا نور هم تیز کړ، اوس په پاکستان کې لمبې وهی؛ سوات، باجوړ، ملاکنډ، وزیرستان، خیبر او د پاکستان لر او بر د اسلامی بنسټپالۍ په اور کې سوځی. د دغې اور اصلی قربانیان عام وګړی او په ځانګړی توګه پښتانه دی چې ږیرور اسلامی شرمښان د هغوی د جهالت پر اوږو سپاره شوی او ورڅخه د خرو په څیر کار اخلی.
د ږیرورو تورمخو طالبانو شریعت او دین له اوسنۍ نړۍ څخه سلګونه کلونه فاصله لری. د اوسنۍ نړۍ په سیاست او دولت کې هغوی ته ځای ورکول او ورسره جوړجاړی او مصالحه کول له داسې کرغیړن عمل پرته بله پایله درلودلی نشی. دا خو یې لا پیل دی، څرګنده نه ده چې دوی به پر خلکو نورې څه کانې وکړی.
"جهالت" توده ای!
وقتی مردم از آگاهی نازل برخوردار باشند و کسی آنان را به راه درست رهنمایی نکند، به کارهایی دست می زنند که نه تنها سرنوشت خود بلکه اطفال خود را نیز تباه می کنند. در آخرین عملیاتی که نیروهای خارجی در ولسوالی بتی کوت ولایت ننگرهار انجام دادند، تلفاتی به مردم ملکی وارد ساختند. این بار اول نیست که نیروهای امریکایی با بمباران و فیرهای کور خود به مردم محل تلفات جانی و مالی وارد می سازند بلکه چندین بار دیگر نیز به همچو کشتارهایی دست زده اند.
این کشتارها و بمباران ها مردم را به ستوه آورده و حاضرند دست به هر کاری بزنند. مردم بعد از عملیات نیروهای امریکایی در ولسوالی بتی کوت و وارد کردن تلفات جانی به مردم، دست به تظاهرات زدند و اعلان کردند که اگر دولت جلو این بمباران ها و عملیات های کورکورانۀ خارجی ها را نگیرد، آنان از فرستادن کودکان شان به مکاتب سر باز خواهند زد، مکاتب را خواهند بست و درب موسسات صحی را مسدود خواهند کرد!
مردم فقیر و مظلوم ما با این عمل خود عمق نفرت و خشم خود را از چنین عملیات هایی نشان می دهند، غافل از اینکه با این کار، تیشه به ریشۀ خود می زنند و آیندۀ کودکان شان را تار می سازند. مردمی که امروز در مقابل عملیات وحشیانۀ نیروهای خارجی اینگونه عکس العمل نشان می دهند، فردا به یقین دست به تفنگ خواهند برد و افغانستان را به ویتنام دیگر برای امریکایی ها و نیروهای خارجی دیگر مبدل خواهند کرد. مردم افغانستان ولو فقیر و "جاهل" اند، اما می دانند که بر سرنوشت شان چه می رود. دیگر کاسۀ صبر آنان لبریز شده و کشتار دلبندان خود را به دست "دوستان" نظاره کرده نمی توانند. شاید در حال حاضر نیرویی وجود نداشته باشد که مردم را رهبر شود؛ تروریستان طالب و القاعده از ناآگاهی و عقاید دینی مردم سوءاستفاده خواهند کرد و مردم بابت آن قیمت گزافی خواهند پرداخت.
این مردم اند که همواره قربانی می شوند، آنان از یک سو عزیزان خود را از دست می دهند و از سوی دیگر با نفرستادن کودکان شان به مکاتب، آنان را در جهالت نگه می دارند ولی "دوستان خارجی" و تروریستان طالب و القاعده به مراد دل می رسند و منافع یکدیگر را تضمین می کنند.
لاندینی شعر په 2005 کال کې د ښه شعر لپاره نوماند شوی و چې د یوه افریقایی هلک لخوا ویل شوی.
کله چې نړۍ ته راځم، تور یم
کله چې لوی شم، تور یم
کله چې د لمر لاندې یم، تور یم
کله چې ویریږم، تور یم
کله چې ناروغ یم، تور یم
کله چې مرم، بیا هم تور یم...
او ته، ای سپین پوستکیه!
کله چې نړۍ ته راځې، ګلابی یې
کله چې لوی شې، سپین یې
کله چې د لمر لاندې یې، سور یې
کله چې دې ساړه کیږی، شین یې
کله چې ویریږې، زیړ یې
کله چې ناروغ یې، زرغون یې
کله چې مرې، خړ یې...
او ته ماته وایې: بْرَګ پوستکی؟؟؟
اسماعیل خان د سپین سترګتوب وروستۍ کچه!
جهادی قوماندان اسماعیل خان چې د افغانستان د وزیرانو په منځ کې یو تر ټولو نالایق او بې کفایته وزیر ګڼل کیږی، تل وایی چې په دولت کې د مجاهدینو ونډه کمه ده او هغوی ته د پام وړ رول ورکړل شوی نه دی. دغه سپین سترګی وزیر چې د وزارت لیاقت هم نه لری، د همدغې مجاهد کلیمې په زور پر دغې وزارت ډډه وهلې او تر څنګ یې لسګونه نالایقه هراتیان هم په وزارت کې په کار ګومارلی.
دغه جهادی قوماندان چې په خپله د همدغې فاسد او بې کفایته دولت یوه برخه ده، له خبریالانو سره تل د دولت د بې کفایتۍ او د مجاهدینو د لږې ونډې شکایت کوی او پر لویدیځ تور لګوی چې مجاهدین یې له قدرت څخه لیرې کړی، که نه نو "سپیڅلو مجاهدینو" به دغه هیواد "ګل او ګلزار" کړی وای لکه څرنګه چې له 1992 څخه یې تر 1996 پورې وکړ او خلکو ته یې د سر په کاسې کې وینې ورکړې. خلک اوس د "مجاهد" د نوم له اوریدو نه کرکه کوی، د هغوی لیدل خو لا لیره خبره ده، خو یوازې جهادی سپین سترګی دی چې نه شرم لری او نه وجدان او لا تر اوسه خپل ځانونه "امیران"، "قائدان"، "جهادی رهبران" او "فاتحان" ګڼی او په دولت کې پر خپلې ونډې قناعت نه کوی، ځکه د هغوی پاټکونه له منځه تللی او د پخوا په شان امارتونه درلودلی نشی.
څرګنده نه ده چې دغه وزیرګوټی په دولت کې د مجاهدینو د لږې ونډې څخه څه منظور لری. له ولسمشر څخه نیولې تر مرستیالانو، زیاترو وزیرانو، والیانو، ولسوالانو، قوماندانانو او د پارلمان وکیلانو پورې ټول او ټول "مجاهدین" دی او د همدې کار لپاره یې جهاد کړی و. ښایی د وزیرګوټی منظور دا وی چې باید د پخوا په شان ټول دولت د اسلامی جمعیت په منګولو کې وای او هغه په خپله د هیواد ولسمشر وای تر څو زړه یې یخ شوی وای او بیا یې په دولت کې د مجاهدینو د ونډې په هکله خوښی ښودلې وای.
داسې ښکاری چې د دغه وزیرګوټی هیله د پوره کیدو په درشل کې ده، ځکه خلیلزاد یو وار بیا هڅې پیل کړی چې پخوانی "مړه" تنظیمونه بیرته راژوندی کړی او هغوی ته په دولت کې زیاته ونډه ورکړی.
دنیای طبقاتی، هنر طبقاتی
یکی از فلم هایی که در سال 2008 ساخته شده و هشت جایزۀ اسکار را از آن خود کرد، فلم Slumdog Millionaire یا ملیونر زاغه نشین بود. این فلم که اساساً جنبۀ تفریحی دارد، داستان پسربچۀ فقیر و برادرش را به تصویر می کشد که در یک نمایش تلویزیونی، ملیونر می شود. این پسر (جمال) با برادرش (سلیم) در حومۀ ممبی زندگی می کنند که با حملۀ بنیادگرایان هندو به منطقۀ مسلمان نشین، مادر خود را از دست می دهند. جمال با دختری به نام لتیکا که او نیز خانواده اش را در حملۀ هندوان از دست داده، آشنا و دوست می شود. فلم گوشه هایی از فقر و بی خانمانی را در ممبی به نمایش می گذارد، اما داستان اصلی فلم بر برنده شدن جمال در مسابقۀ تلویزیونی می چرخد. در یک کلام، فلم ملیونر زاغه نشین هیچ پیامی جز تفریح را با خود حمل نمی کند.
در همان سال (2008) دو فلم به نام های Che Part One و Che Part Two به کارگردانی ستیوِن سودربرگ و بازیگری بِنیشیو دِل تورو نیز ساخته شد که زندگی و مرگ انقلابی بزرگ امریکای لاتین (چه گوارا) را به تصویر کشیده است. بخش اول فلم "چه"، چه گوارا را در کنار فیدل و راول کاسترو نشان می دهد که در کوهستان های سیرامائسترا بر ضد حکومت باتیستا می رزمند و با فرماندهی کاسترو، هاوانا را به محاصره می کشند. این فلم بر اساس مصاحبه ای ساخته شده است که در زمان سفر چه گوارا به نیویارک و سخنرانی مشهور آن در مجمع عمومی سازمان ملل متحد با او صورت گرفته است. بخش اول فلم زمانی به پایان می رسد که گروه تحت رهبری چه گوارا به سوی هاوانا در حرکت می شوند. بخش دوم فلم "چه"، به مبارزۀ چه گوارا در بولیویا اختصاص یافته است. این فلم با سخنرانی کاسترو در مورد ناپدید شدن ناگهانی چه گوارا آغاز می شود و بعد سفرش را به بولیویا و مبارزات او را در کوهستان های دورافتادۀ بولیویا تعقیب می کند و سرانجام مرگ قهرمانانه اش را در واله گرانده به تصویر می کشد. وقتی ماریوتران (قاتل) بر چه گوارا شلیک می کند، احساس می کنید، مرمی را به قلب شما شلیک می کند. احساسی به شما دست می دهد که کاش این صحنه را نمی دیدید. دیدنش واقعاً دردآور است. هر دو فلم («چه بخش اول» و «چه بخش دوم») چنان به واقعیت نزدیک ساخته شده اند که فکر می کنید در حال تماشای یک فلم مستند هستید.
در دنیای طبقاتی هیچ چیزی وجود ندارد که مهر طبقاتی نداشته باشد. هنر هم از این امر مستثنی بوده نمی تواند و مخصوصاً در عصر حاضر که اکثریت مطلق رسانه های تصویری، شنیداری و چاپی در دست طبقات حاکم قرار دارد. چرا تمام میدیای غرب از تبلیغات برای فلم ملیونر زاغه نشین پر است؟ چرا برای فلمی که هیچ ارزش انسانی ندارد، هشت جایزۀ اسکار می دهند، ولی فلم های "چه" را از جوایز اسکار حذف می کنند؟ دلیل آن بسیار ساده است. فلم ملیونر زاغه نشین پیامی ندارد که به زاغه نشین ها بدهد و آنان را علیه سرمایه داران، بیعدالتی، ظلم، بی خانمانی، بی نانی، بی دوایی و بی داکتری به قیام تشویق کند؛ ملیونر زاغه نشین هیچ خطری را متوجه سرمایه داران و کسانی که زاغه نشین ها را زاغه نشین ساخته اند نمی سازد، در حالی که فلم های "چه" منبع الهام برای ملیون ها انسان فقیر و زاغه نشین است. "چه" برای دهقانان فقیر و تهیدست در کوهستان های سیرامائسترا و بولیویا از فقر، ناداری، بی خانمانی، بی مکتبی و بی داکتری صحبت می کند، از آنان می خواهد که علیه نظامی که باعث فقر و بدبختی شان شده است، بپا خیزند. "چه" به زاغه نشین ها پیام می دهد که می توانید با دست های خود بر روی همین کرۀ خاکی، نظامی را برپا دارید که همه در آن زندگی انسانی داشته باشند و همه به داکتر، شفاخانه، مکتب، تفریح، غذا، لباس، خانه و سهولت های دیگر زندگی دسترسی داشته باشند، در حالی که ملیونر زاغه نشین، زاغه نشین ها را به رؤیای شرکت در مسابقه های تلویزیونی و از آن طریق پولدار شدن معتاد می سازد.
"چه" به انسان های دربند راه رهایی، عشق به انسانیت، فداکاری، از خودگذری و آزاد زیستن را نشان می دهد و ملیونر زاغه نشین انسان ها را در دنیای خیالات غرق می سازد، به همین خاطر هم باید فلم ملیونر زاغه نشین و فلم هایی از این دست از سوی حاکمان سرمایه در زیر بار جایزه ها گور شوند و همراه با آن به زعم خود احساسات طبقاتی مردم را نیز دفن نمایند.
افغان په اعدام محکوم شو، خو امریکایی عاملان؟
څه موده مخکې کله چې د شینډنډ په عزیزآباد کې د امریکاییانو د بمبارۍ په ترڅ کې له 90 څخه زیات بې ګناه ماشومان، ښځې او نارینه ووژل شول، د افغانستان دولت د هغې پیښې په تور یو افغان وګړی په دې نوم په اعدام محکوم کړی چې امریکایی ځواکونو ته یې ناسم رپوټ ورکړی و!
رښتیا چې د افغانانو وینه څومره کم بیه او بې ارزښته ده. هغه کسان چې باید د پیښې د عاملانو په توګه محکوم شوی وای، پر ځای یې یو افغان چې هغوی ته یې ناسم رپوټ ورکړی و، په اعدام محکومیږی. ولې دغه د "دموکراسۍ راوړونکی" چې د زرګونو افغانانو د وژنې اصلی عاملان دی او هره ورځ د هیواد په ناامنو سیمو کې د افغانانو د وینو په تویولو بوخت دی، هیڅکله نه محکومیږی؟ ولې هیڅوک هغوی ته جزا ورکولای نشی؟ په دې کې شک نشته چې افغان رپوټ ورکوونکی ته باید جزا ورکړل شی، خو په څنګ کې یې هغو کسانو ته هم جزا ورکړل شی چې په پټو سترګو د بې ګناه وګړو په ټول وژنې لاس پورې کوی.
د افغانستان دولت چې د بهرنیو هیوادونو په لاس کې د نانځکې حیثیت لری، د دې لپاره چې د هغوی زړونه خوشحاله کړی او د افغانانو د قهر او کرکې کچه راټیټه کړی، د عزیزآباد د پیښې ناسم رپوټ ورکوونکی ته د اعدام جزا ورکوی، خو هغو امریکایی وسله والو ته چې پر خلکو یې بمباری وکړه او بیا یې ورباندې د مردکیو باران جوړ کړ، برائت ورکوی.
په رښتیا چې که د یوه ملت واګې د پردیو په لاس کې وی، برخلیک به یې همداسې وی. خپل وګړی به یې اعدامیږی او پردیو ته به څوک پورته هم کتلی نشی.
"این مردک نامرد عجب حیله گر است"!
در خواب هم چنین مقامی را نمی دید، همانطوری که دیگران هم نمی دیدند، اما به برکت دزدی ها و آدمکشی های برادر و دسته ای از دزدان سر گردنه به آن رسید. چهار سال با گردن پت و شکسته با بالاتر از خودش سر جنباند و پالیسی هایش را مو به مو اجرا کرد. چهار سال تمام زبانش بسته بود و به دارایی هایش می افزود. بیدادگری، فقر، چور، تجاوز، آدمکشی، رهزنی، فساد و جنایت چهار سال را با چشمان کلوخی نظاره کرد و آهی از سینه اش بیرون نشد؛ چهار سال تمام در زیر حاکمیت او و "برادران" فریاد مردم گوش فلک را کر کرد، اما او فقط به نظاره نشست و بر ریش مردم خندید. نه در جایی اعتراضی کرد و نه هم بر کسی شورید، قیام و قعود و دست به سینه ایستاد شدن وظیفه اش بود و "مردی" اش در سر جنباندن خلاصه می شد.
و این مردک بی زبان به یکبارگی از خواب بیدار شد و به کشف تازه ای دست یافت: کرزی عامل اصلی فقر و گرسنگی است؛ کرزی با هلیکوپتر بیگانه و کمک سربازان خارجی آمده است... این یعنی کشف تازۀ قرن بیست و یک!! عجبا! کرزی با هلیکوپتر بیگانه آمده، اما خودش چطور؟! رازی را که هر طفل کشور می دانست و بر کسی پوشیده نبود، اکنون او به این راز مهم دست یافته و می خواهد حسابش را با کرزی تصفیه کند و به زعم خود آبروی از دست رفته را به دست آرد، غافل از اینکه آب مدتها قبل از سر گذشته بود و او با هیچ نوع پرخاش و اعتراضی نمی تواند نام خود را از لست کارنامه های سیاه پاک کند و خود را جدا از دولتی بداند که چهار سال تمام برایش به فرق دویده است.
شیرک شدن ضیا مسعود بعد از چهار سال، مردم را به یاد همان ضرب المثلی می اندازد که بعد از ... زدن چارزانو شیشتن. بوی گند و فساد او و یارانش عالم را فرا گرفته و اکنون هر چه خود را به زمین و زمان بکوبد، جلو آن را گرفته نمی تواند. این شگرد و حیله گری نمی تواند دیگر مردم را بفریبد. اکنون که حاکمیت پر از فساد کرزی در حال به سر رسیدن است و با به سر رسیدن آن ستارۀ اقبال او نیز افول خواهد کرد و دیگر کسی به او پشقلی ارزش قایل نخواهد شد، می خواهد خود را در سیاست افغانستان مطرح کند تا مگر خریداری بیابد، که حتماً پیدا خواهد کرد ولی به یقین قیمتش به این اندازه بلند نخواهد بود.
له ژمنې سره سم دا دی د هغه شعر ژباړه تاسې ته وړاندې کوم چې څه موده مخکې مې په وبلاګ کې ایښی و. که بیا یې تکرار کړم، نه پوهیږم چې شعر د چا دی او شاعر یې څوک دی، خو دومره به درته ووایم چې دغه شعر راته څو کاله پخوا یوه اسپانیایی ملګری په خپل خط لیکلی وم، چې د هغه لیک لا تر اوسه راسره شته. څه موده مخکې مې خپل کاغذونه لټول چې پر دغه شعر مې سترګې ولګیدې او ومې ویل چې راځه له نورو سره یې هم شریک کړه. لاندینی شعر خو زما زیات خوښ دی، ښایی ستاسې هم خوښ شی، ځکه د ښکلا تر څنګ یو لوی مفهوم هم په کې نغښتی دی.
زما د کلی په منځ کې
یوه کرونده ګر د ځمکې خاوند ته وویل:
"زموږ ماشومان به له موټی شوی لاسونو سره وزیږول شی"
خو ملګریه راته ووایه
که ځمکه د ځمکې د خاوند ده
ځکه موږ خو هیڅکله هغه لیدلی نه دی چې په قولبې کار وکړی
زه له خپلې قولبې سره، ځمکه قولبه کوم
له خپلې قولبې سره
زه پر ځمکې د بدبختۍ او درد پاڼې لیکم
زه غواړم چې غږ مې د غرونو څوکو ته ورسیږی
غواړم چې غږ مې د درو عمق ته ورسیږی
تر څو کرونده ګر
د ځمکو خاوندان شی.
In the square of my village
Told the peasant to the owner
“Our sons will be born with fists arise”
But tell me comrade
If these fields belong to the owner
Because we never saw him working with the plough
With my plough, I plough the fields
With my plough
I write pages on the ground of misery and pain
I want my voice go up to the mountains
I want my voice go down to the valleys
To allow the peasants
To own the fields
در کشوری که ترکیدن تایر موتر هم خبر ساز می شود!
لحظاتی قبل بخش امنیتی دفتر به همه اطلاع داد که انفجاری در مقابل وزارت مالیۀ افغانستان به وقوع پیوسته، اما لحظاتی بعد گزارش داد که آن انفجار نه بلکه ترکیدن تایر ملی بس بوده است!
چرا ترکیدن تایر موتر در افغانستان همه را وحشت زده می سازد و فوراً حملۀ بمی یا انتحاری در اذهان خطور می کند؟ زیرا مردم ما در هفت سال گذشته همواره با انفجار و انتحار روبرو بوده و اندک صدای بلندی، وحشت ایجاد می کند و خبرساز می شود. ما در کشوری به سر می بریم که در آن حتی ترکیدن تایر موتر، انفجار پنداشته می شود، زیرا گوش های مان با انفجار آشناست و وضعیت شهر به شهری در حال جنگ شباهت دارد.
چند روز قبل که از چهارراهی مکروریان سوم می گذشتم، با عین حادثه روبرو شدم. ناوقت شام بود و با عجله به سوی خانه روان بودم که ناگهان تایر یکی از موترها ترکید. اولین چیزی که در ذهنم گشت، انفجار بم یا انفجار انتحاری بود، اما خوشبختانه به زودی دریافتیم که تایر ترکیده است و همه نفس راحت کشیدند.
در کشور ما شاید تنها همین ترکیدن تایر موتر باعث تلفات جانی زیاد شود. به فرض، اگر تایر موتری در کنار کاروان موترهای آیساف یا ائتلاف بترکد، آیا سربازان "خارجی" به گمان انفجار بم یا حملۀ انتحاری به هر سو شلیک نخواهند کرد و مردم بی گناه زیادی را هدف قرار نخواهند داد؟ وقوع چنین حادثه ای احتمال 99 درصدی دارد. و اگر خون بی گناهان افغان ریخته شود، مانعی ندارد، در صورتی که خوش چانس بود به خانواده اش 2000 دالر خواهند داد!
در وحشتکده ای به نام افغانستان وقوع هر نوع حادثه ای امکان دارد.
دوستانو سلام،
له زېاتې مودې وروسته مې وخت پیدا کړ چې بیا هم وبلاګ ته سر ورښکاره کړم. که رښتیا ووایم په دغه موده کې دومره مصروف وم چې آن کله به مې د انټرنټ پاڼو د لیدلو وخت هم نه پیدا کاوه. په هر حال، هر څه چې وو، تیر شول. اوس به کوښښ وکړم چې یو وار بیا خپل وبلاګ تازه کړم او کله نا کله د زړه خواله له تاسو سره شریکه کړم.
د بیا پیل لپاره به د هغو دوه ماشومانو عکس په وبلاګ کې د نندارې لپاره وړاندې کړم چې څه موده مخکې مې د وزیراکبرخان په یوې کوڅې کې په موبایل اخیستی و. دوه ماشومان په مدرن او عصری ډیران کې د خواړو توکی لټوی.
اوس مو په سپیو داړی!
د ناټو او ائتلاف ځواکونو په بمباریو او ډزو کې د افغانانو د وژلو تر څنګ، اوس امریکاییانو له نوی نوښت څخه کار اخیستی او افغان ماشومان او میرمنې په سپو داړی، تر څو خپله بې رحمی چې د هغوی د "لویدیځ تمدن" یوه برخه ده، افغانانو ته وښیی. امریکایی ځواکونو چې په خپلو روزل شویو سپیو د خوست څو تنه ماشومان او ښځې داړلی، پرته له دې چې د کومې مرجع په وړاندې د مسوولیت احساس وکړی. داسې ښکاری چې دغه سرتیری نور د خلکو له ویشتلو او ډزو څخه ستړی شوی او ورڅخه خوند نه اخلی، له دې کبله د عراق په څیر په افغانستان کې هم د خپلو پوځی عملیاتو په ترڅ کې په نویو تجربو لاس پورې کوی.
کله چې امریکایی سرتیرو پر عراق برید وکړ او هغه هیواد یې ونیو او بیا د ابوغریب زندان رسوایی د نړۍ د ورځپاڼو سرلیکونه جوړ کړل، د سرتیرو په چلند کې کوم ځانګړی بدلون رانغی او د عراقی بیوزلو وګړو وژل، شکنجه او ځورول د پخوا په شان عادی خبره ګڼل کیږی. د ابوغریب زندان کوم انځورونه چې په ورځپاڼو کې خپاره شوی وو، د نورو شکنجو او ویرولو تر څنګ، په سپیو باندې د زندانیانو د داړلو عکسونه هم خپاره شول. له دې کبله ویلی شو چې امریکایی سرتیرو په عراق کې په سپیو باندې د خلکو د داړلو تجربه حاصله کړې او اوس هغه په افغانستان کې پلی کوی. په افغانستان کې د داسې تجربو پلی کول د خلکو په خبره لا د فلم پیل دی. خدای خبر چې دوی به نورې څه ډول تجربې زموږ پر خلکو وکړی، تر څو خپلې موخې لاس ته راوړی.
دوستان سلام،
بیش از یک هفته از انترنت دور بودم و درین مدت نتوانستم به وبلاگم رسیدگی کنم. در هفته ای که گذشت با آنکه به انترنت دسترسی نداشتم، اما توانستم چند مطلبی را بخوانم و چند فلم زیبا را تماشا کنم. یکی از فلم هایی را که تماشا کردم، در مورد جنگ ویتنام به نام «موش های تونل» (Tunnel Rats) بود. فلم مرا به یاد داستان هون دات انداخت. در آن داستان خوانده بودم که یکی از پارتیزان ها به نام نگان در داخل تونلی مخفی بود و دختری برایش به آن تونل غذا می برد. فکر می کردم تونلی را که نگان در آن مخفی بود، شاید در حدود دو یا سه متر بوده باشد، اما با دیدن فلم نامبرده به معنای واقعی تونل و به عمق مبارزه، استواری، شجاعت، مشکلات و پایمردی ویتنامی ها هرچه بیشتر پی بردم. دیدن فلم هر انسان آزادیخواه و با وجدان را در مقابل مبارزۀ ویتنامی ها به احترام عمیق وا می دارد و کینه اش را در مقابل تجاوز امریکا بیشتر می سازد.
در فلم متوجه می شوید که سربازان جوان امریکایی چقدر از این جنگ متنفر اند. سرباز هفده، هجده ساله در پایگاه امریکایی ها در قلب جنگل های ویتنام برای دوستانش از مادر و خواهرکش قصه می کند، از سگش و بازی هایش با آنها. سرباز دیگری که مادر بیمارش را در امریکا تنهای تنها مانده است، همیشه به مادر فکر می کند و به دوستانش می گوید که آیا زنده برخواهم گشت تا او را ببینم.
پیام فلم هم به نوبۀ خود بسیار زیباست. دو سرباز (زن ویتنامی و پسر امریکایی) در تونلی که متعلق به زن ویتنامی است، بند می مانند. بعد از بمباران جنگنده های امریکایی بر منطقه، تونل فرو می ریزد و هر دو برای اینکه زنده بمانند، با هم برای زنده ماندن تلاش می کنند، اما آکسیجن موجود در تونل لحظه به لحظه کم شده می رود و اریکین خاموش می شود.
دوستانی که مایل به تماشای فلم اند، می توانند آن را از لنک های ذیل داونلود کنند:
http://rapidshare.com/files/166321150/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part1.rar
http://rapidshare.com/files/166321884/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part2.rar
http://rapidshare.com/files/166322374/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part3.rar
http://rapidshare.com/files/166322736/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part4.rar
http://rapidshare.com/files/166323157/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part5.rar
http://rapidshare.com/files/166323564/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part6.rar
http://rapidshare.com/files/166323990/Tunnel.Rats.2008.DVDrip.part7.rar
pass: persiamovie.org
رابرټ فیسک: ویرې یو وار بیا د کندهار پر سړکونو خپل ټغر غوړولی
ژباړه: شفیع اتل
زموږ خبریال پنځه کاله مخکې له خپل وروستی سفر څخه وروسته ګوری چې طالبانو یو وار بیا د خپل معنوی ټاټوبی کنټرول په لاس کې نیولی- او ښوونځی ته د تللو لپاره پر نجونو باندې په آسانۍ تیزاب شیندل کیږی
پنجشنبه، د 2008 د نوامبر 20
په میرویس روغتون کې یوه کوچنۍ نجلۍ بستری ده چې پر مخ یې شین رنګه داغونه او پوستکی یې له منځه تللی. د هغې د مخ حجراتو بد شکله نصواری او شین رنګه بڼه غوره کړې. د دغې نجلۍ تر څنګ یوه بله ښکلې کوچنۍ نجلۍ چې خورۍ حورې(؟) نومیږی، بستری ده. هغې خپله پښه له لاسه ورکړې او له درده پر خپل ځان تاویږی. د هغې ژوند هغه وخت تباه شو، کله چې پښه یې څو ټوټې شوه. په بل وارډ کې دوه نجونې بستری دی، یوې یې خپل لاس له لاسه ورکړی او بله چې 16 کلنه ده، خپله پښه.
په یوه بل وارډ کې یو ځوان ږیرور پروت دې چې له څیرې څخه ډیر ظالم بریښی. هغه هم له درده کړیږی او ما ته د شک په سترګه ګوری. د هغه پر خیټې د مرمۍ ټپ دی. کله چې ډاکتران پوه شول چې ټپ یې ناو اخیستی، خیټه یې نوره هم ور له شلولې او بخیه یې له ورایه ښکاریدې. دوه نور ږیرور ځوانان هم چې پر اوږو یې پټوګان پراته وو، د دغه ټپی جګړه مار تر څنګ ناست وو. هغوی دواړو داسې ما ته کتل لکه چې زه له مریخ نه راغلی اوسم. ښایی دا ځکه چې زه په کندهار کې یم. په داسې ښار کې چې نوم یې له طالبانو سره تړلی دی، د مریخ اوسیدونکی ښه دی نه لویدیځوال.
تورې لونګۍ هر ځای ښکاری. په همدې توګه شنې برقعې (څادری) هم په هر ځاې کې تر سترګو کیږی چې موږ لویدیځوالو په اعتماد- احمقانه- ډول ګومان کاوه چې له افغانی ټولنې څخه به ورکې شی. خو طالبان ټینګار کوی، هغوی د هغې کوچنۍ نجلۍ پر مخ باندې تیزاب شیندلی نه دی چې د میرویس روغتون په دویم پوړ کې بستری ده. تاسې پوهیږې هغه نجلۍ څه فکر کوی. تاسې پوهیږې د هغې مور او پلار څه فکر کوی. اوس به له هغې نجلۍ سره څوک واده وکړی چې مخ یې له درده راټول شوی؟ څلورو موټرسایکل سپورو پر هغې او د هغې پر 13 نورو ملګرو تیزاب وشیندل چې غوښتل یې ښوونځی ته ولاړې شی. څلور یې دلته راوړل شوې چې دوه یې سمدستی د سترګو ډیپارټمنټ ته واستول شوې. طالبان په دې کار کې هر راز لاس درلودل ردوی، خو هغوی ښایی لاس ولری، همداسې نه ده؟
خورۍ حوری د سویلی افغانستان د یوه بل درد قربانی ده. د لویدیځ "تمدن" ځواکونه چې غواړی د کندهار بیوزلی او بیسواده ولایت ته "آزادی" او "دموکراسی" راولی، هغه ټاټوبی دی چې ستر سکندر او چنګیزخان ته یې ماته ورکړې. د امریکا هوایی ځواکونو هغه مهال د هغې پر کلی شاه ولی کوټ باندې برید وکړ چې د "ترهګرۍ" پر ضد یې جګړه کوله. مخکې له دې چې زموږ د لویدیځ ټکنالوجی د خورۍ کلی ته د برید لپاره ورسیږی، طالبانو له یوې غونډۍ څخه د ناټو پر ځواکونو توغندی توغولی و. هغې وویل: "ما لاندې وکتل، ومې لیدل چې پښه مې څو ټوټې شوې. هغوې له آسمان او ځمکې نه راغلل. دغه پیښه له غرمې وروسته راپیښه شوه او تر شپې پورې یې دوام وکړ." د نوامبر په پنځمه نیټه په شاه ولی کوټ کې د واده ټول 36 غړی ووژل شول. له دې کبله هغه تر ټولو نیکمرغه ده. خو نیکمرغی نسبی ده. د ناټو ځواکونو د افغانستان په سویل کې ژمنه کړې چې د دغې پیښې په هکله به څیړنې وکړې. ویلو ته یې اړتیا نشته. هیڅ یو لویدیځوال سرتیری د خورۍ روغتون ته تللی نه دی چې هغې ته ووایی، بخښنه غواړو، آن له هغې سره یې هیڅ ډول غمرازی نه ده کړې.
دوو نجونو چې د خپل بدن غړی له لاسه ورکړی، پرته له کوم شک د طالبانو قربانیانې دی. هغوی د کندهار ښار په منځ کې روانې وې چې یوه ځان وژونکی د کندهار ولایتی شورا تر څنګ د تیلو هغه ټانکر والوځاوه چې له چاودیدونکو توکو څخه ډک و. دغه ودانۍ په دولت پورې اړه لری. د دغې برید هدف ولی کرزی د کندهار والی (هغه د کندهار والی نه، بلکې د ولایتی شورا مشر دی-سیدال آزاد) د ولسمشر حامد کرزی ورور و. دا هغه سړی دی چې په ناهیلۍ سره پر خپل ځان د نشه یی توکو د قاچاق کوونکی تور نه منی. هغه ژوندی پاتې شو. شپږ تنه مړه شول. له 45 ټپیانو څخه چې میرویس روغتون ته راوړل شوی وو، تقریباً ټول یې ښځې او ماشومان وو، زیاتره یې له چاودنې وروسته تر دیوالونو لاندې شوی وو.
ډاکترانو له ټپیانو څخه یوازې یو تن له لاسه ورکړ چې د پولیسو افسر و. په داسې حال کې چې د روغتون د مړو شعبې ته دوه مړی راوړل شوی وو، یوه یې میرمن وه. طالبانو په خوشحالۍ سره د هغې چاودنې مسوولیت واخیست چې د هغوی خپل خلک ټوټې ټوټې کوی او دغې کار د ناټو قوماندان، امریکایی جنرال ډیویډ مک کیرنن ته اجازه ورکړه چې د جګړې په هکله ځینې آشنا خبرې وکړی. هغه وویل: "دغه بزدلانه عمل ښیی چې یاغیان واقعاً څومره بېشرمه او بې حیثیته دی. هیڅوک په صادقانه ډول ویلی نشی چې هغوی د خلکو لپاره جګړه کوی…"
خو د کندهار د "خلکو" لپاره څوک "جګړه" کوی؟ د بې ساری اعتبار لپاره د سره صلیب نړیواله کمیټه هر کال میرویس روغتون او د هغې 11 نړیوالو کارکوونکو ته چې په –نه باوریدونکی- توګه ټوله ورځ په کندهار کې کار کوی، د یو ملیون پاونډو مرسته کوی. بله هره انجو د طالبانو له ښار نه تښتیدلې، خو آی سی آر سی له "ټولو ډلو" سره اړیکې لری. دغه موسسه هر چیرې حاضره ده، درمل او د جراحی مرستې چمتو کوی او خلکو ته روحیه ورکوی. هغوی له سویس، فرانسې، ساحل عاج، هنګری، نوی زیلنډ، اسټرالیا او نورو هیوادونو څخه راغلی او په دغه خطرناک ښار کې کار کوی. هر هغه څوک چې لا تر اوسه آی سی آر سی په دویمې نړیوالې جګړې کې د نازیانو د هلوکاسټ په اړه د هغې د کمزوری رول په هکله ملامتوی، باید له هغو میړانو نارینه او میرمنو سره وګوری چې دلته کار کوی.
یوه ماشومه نجلۍ یې روغتون ته راوړله چې شنې جامې یې اغوستې وې. نولاهِنریا چې نرسه ده او د اسټرالیا اوسیدونکې ده، زموږ څخه پوښتنه وکړه: "آیا هغه ښکلې نه ده؟ د هغې هډوکی مات شوی و، خو میکروبی شو. اوس موږ ګورو چې آیا د هغې پښه ژغورلی شو که نه." دغه درې کلنه ماشومه چې شنې سترګې لری او تور پریشان ویښته یې پر مخ لویدلی، پر یخې کانکریټ شوې ځمکې کښینی، موږ ته د شک په سترګه ګوری، په دې پوه شوې چې زموږ د توجه مرکز ګرځیدلې. هغوی د عملیات یا درملنې لپاره اکثراً ناوخته رارسیږی. زیاتره کورنۍ له کلیو څخه داسې وخت رارسیږی چې ماشومان یې د هغوی په غیږ کې د مړینې په حال کې وی. که ورته تواضع ونه وایم، یوه افغان ډاکتر راته په ډیر درد وویل: "موږ بېسواده یو. دغه خلک نه پوهیږی چې پر ماشومانو یې څه شوی او هغوی تر هغه وخته صبر کوی چې کار له کاره تیر شوی وی، نو بیا هیڅ څه نه کیږی." زه یوه کلن نوروزالله ته ګورم. هغه یو سکلیټی موجود ته ورته او له یوه بالښت څخه سپک دی، د هغه سترګې د پوستکی په دایرو کې موږ لټوی.
له ورایه ښکاری چې دغه ماشومان څه تکلیف لری. هغوی له لوږې مری. د کندهار او هلمند په دښتو کې نیمه قحطی ده. په دې سیمه کې سوءتغذیه یو ډول ناروغی ده. په همدې توګه ویره. زه له یوې پیغلې افغانې سره خبرې کوم چې په روغتون کې کار کوی. هغې برقع اغوستې، په پاکستان کې یې زده کړه کړې او په انګلیسی ژبې روانې خبرې کوی. هغې وویل: "زه ویریږم. موږ ټول ویریږو. موږ ټولو ته ګواښ کیږی. یوازې هغوی نه دی ]منظور یې طالبان دی[، بلکې زما خپل خپلوان دی، زما ترور، زما د ترور زوی. زه هغوی ته نه وایم چې زه څه کار کوم. زه بس همدومره ورته وایم چې په یوه روغتون کې کار کوم."
ټول کندهار له یوه ستر خطر سره مخ دی. د حکومت فساد، د ناټو اشغال او د هغوی وژنې. د طالبانو په هکله لږې خبرې کیږی. خو هغه څوک هغه کسان غندی چې جګړه ګټی؟ د طالبانو چارواکی اوس د تاجیکانو، ازبکانو او هزاره ګانو په هکله چې د هغوی د ویروونکې واکمنۍ پر مهال د هغوی قومی دښمنان وو، په مودبانه ډول خبرې کوی. د طالبانو په رګونو کې د ناسیونالیزم تازه وینه پیدا شوې. د سیمې یوه هوښیار اوسیدونکی وویل: "که هغوی د اشغال پر ضد وی، ټول یې اوس ملګری دی. د دې ځای په سلو کې شل اوسیدونکی شیعه دی او د طالبانو د واکمنۍ پر مهال د هغوی جوماتونه د سنیانو په عبادت ځایونو بدل شوی وو. خو اوس شیعیان له خپلو ملایانو څخه پوښته کوی چې که امریکا پر ایران برید وکړ، هغوی باید څه وکړی. د هغوی ملایانو هغوی ته ویلی چې که داسې وشوه، هغوی باید له اسلامی جمهوری نه ملاتړ وکړی او په کندهار کې پر هغو ځایونو برید وکړی چې امریکا او ناټو ته ورڅخه ګټه رسیږی."
. . .
براک اوباما غواړی د مصیبت دغې سیمې ته 7000 نور امریکایی سرتیری واستوی. آیا هغه دومره پوهیږی چې په افغانستان کې څه تیریږی؟ که هغه پوهیدلی، باید 7000 ډاکتران یې استولی وای.
دریمه نړۍ، خو هغوی؟
د امریکا نوی ټاکل شوی ولسمشر براک اوباما د نوامبر په څلورمه نیټه د شیکاګو په ګرانټ پارک کې خپلو لورګانو ساشا او ملیه ته وویل: "تاسې دواړه راباندې زیاتې ګرانې یاست. تاسې به نوی پاپی ولرئ چې موږ سره به یو ځای په سپینې ماڼۍ کې واوسیږی." له هغې مودې راپدیخوا دغه خبره د هر چا په خولې ده چې د براک اوباما کورنۍ به څه ډول پاپی یا سپی غوره کړی چې له هغوی سره په سپینې ماڼۍ کې واوسیږی.
د پانګه والو او بیوزلو تر منځ توپیر دا دی چې بیوزلی تل په دې سوچ کې وی چې څرنګه ژوندی پاتې شی. هغوی ته آن د ډوډۍ څرنګوالی هم ارزښت نه لری، خو پانګه وال دا سوچ لری چې څه ډول ژوند وکړی، په کوم ډول موټر کې سپاره شی، څه ډول خواړه وخوری، کوم ځای ته د تفریح لپاره ولاړ شی، سپی یا پاپی یې له کوم نسل او رنګ وی، په کومې سینما، تیاتر، پارک، بڼ، غره او دښتې کې خپل ساعت تیر کړی، څه ډول سکس ولری او څرنګه خپله پانګه نوره هم زیاته کړی، خو دغه ټول پورتنی موارد هغه شیان دی چې بیوزلی یې فکر هم کولای نشی.
براک اوباما په خپله تور دی. هغه ښایی په خپله د تورپوستکو په وړاندې زورزیاتی او ستم په خپلو سترګو لیدلی او په خپله یې تجربه کړی وی. تورپوستکی همدا اوس هم په نړۍ کې تر ټولو زیات د ستم او استثمار لاندې دی. په هماغه امریکا کې لسګونه ملیونه تورپوستکی د سپین پوستکو تر ستم لاندې دی. تور د سپینو په پرتله له کمو مدنی حقوقو څخه برخمن دی، هغوی ته سپکه سترګه کتل کیږی او له یو ملیون څخه زیات تورپوستکی د امریکا په زندانونو کې بندیان دی. د نیواورلیان په ایالت کې د کاترینا توپان ښایی د ټولو په یاد وی. له هغه ځایه چې په نیواورلیان کې تر ټولو زیات تورپوستکی اوسیږی، له دې کبله د امریکا دولت هومره پام ورته ونکړ، څومره چې د سپین پوستکو سیمو ته کوی. نیو اورلیان لا تر اوسه رغول شوی نه دی، خو که دا کوم سپین ایالت وای، ښایی بیارغونې یې یوازې څو میاشتې نیولې وای.
هغوی د سپی د ډول په لټه کې دی، خو د دریمې نړۍ وګړی له سپو بدتر ژوند لری. هغوی په دې نه جوړیږی چې څه ډول سپی له ځانه سره وساتی، کوم ډاکتر ته یې بوځی او کوم ډول خواړه ورکړی، خو د دریمې نړۍ انسانان نه خواړه لری، نه دوا او نه ډاکتر.
راه سرخ ات بی رهرو نخواهد ماند!
22 سال از آن روزی گذشت که خون سرخ ات در جویبار آزادی جاری شد. دشمن ات قهقۀ شادی سر داد و راهت را پایان یافته دانست، اما کور خوانده بود.
آرام بخواب، راهت ادامه دارد!
کودکان سرزمین من
کودکان سرزمین من در دوزخی به نام افغانستان زندگی می کنند. رؤیاهای شان رؤیا نیست و حسرت داشتن لقمه نانی، آنان را به کارهای شاقه می کشاند. کودکانی که بدن های نحیف شان در زیر کارهای طاقت فرسا خم می شود و شب ها با دنیایی از آرزوها به بستر می روند و تا زمانی که خستگی مفرط، پلک های شان را به هم می دوزد، با دنیای خیالات به آسمان ها می روند.
کودکان سرزمین من وقتی از خواب بیدار می شوند، به جای رفتن به کودکستان، مکتب، پارک، سینما، ساعت تیری، فوتبال و گردش، به زباله دانی ها یورش می برند، به کارهای شاقه سوق داده می شوند، در مستری خانه ها صدای غضب آلود "استاذ" گوش های شان را می آزارد، در خیابان ها دستفروشی می کنند، موترها را پاک می کنند، در رستوران ها کاسه ها و پیاله ها را می شویند، بوت های مردم را رنگ می کنند، گوسفندان و بزها را به چرا می برند، دست های ظریف و بدن های نحیف شان در کوره های خشت پزی از فرط کار بی حس می شود، لت و کوب می شوند و جز درد چیزی نصیب شان نمی شود. کودکان سرزمین من وادار به هر کاری می شوند تا مگر لقمه نانی به خانواده بیاورند.
کودکان سرزمین من قبل از این که به جوانی برسند، پیر می شوند و قبل از رسیدن به پیری، می میرند. کودکان سرزمین من با داکتر و دوا بیگانه اند و اسهال آنان را می کشد. کودکان سرزمین مرا در تاریکی و خرافات نگه می دارند و آنان را با کتاب، قلم و مکتب آشنا نمی سازند تا مبادا چشم های شان باز شود. گوش های کودکان سرزمین من فقط با صدای بم، انفجار، گلوله و ناله آشناست و تن شان با درد و رنج. نه شفقتی می بینند و نه مهربانی ای. ناله های کودکان سرزمین من به گوش کسی نمی رسد.
چه دور از دسترس است رؤیاهای کودکان سرزمین من!
دا زما مېنه ده چې ویرجنه ده
علینګار ویر نیولی. د میوند دښته د بې وزلو افغانانو په وینو سره شوې. هرې خوا نارې سورې دی او د لغمان په شنو درو کې د چینچڼو شور او مستی نشته. علینګار او علیشنګ د غم اوښکې تویوی. لغمانیان ویرجن دی او ورسره ټول افغانان. هره بانډه او هر کلی مو خپه دی... آخر یودیرش بې ګناه ځوانان مو د بې غیرته غلیم په لاس وژل شوی.
دا خلک ولې د افغانانو د وینو په تویولو نه مړیږی؟ آسمانه ته ښکته راولویږه او ځمکې، ته هر څه زیر او زبر او دا هرڅه ویجاړ کړه. آخر موږ خو هم د ژوند حق لرو. نه راباندې د "دوستانو" زړه سوځوی او نه د دښمنانو. هر یو مو وژنی. یو مو د "دوست" په نوم او بل مو د دښمن په نوم. نه کار لرو، نه ژوند، نه ډوډۍ، نه امنیت او نه هیواد. که هیواد مو درلودلی، ولې به د مزدورۍ لپاره بل هیواد ته تللی او ولې به په داسې بې رحمانه ډول زموږ ځوانان حلال شوی وای او ماغزه یې په مردکو هرې خوا ته شیندل شوی وای، ولې به د هغه پلار سترګې له اوښکو ډکې وای چې دوه زامن یې د مزدورۍ لپاره روان وو او دواړو د تل لپاره هغه یوازې پریښود؟
آخر ولې؟...
کاری که بالاخره به پایان رسید!
طاقت فرسا بود و در عین حال خسته کن. با یکی از رادیوها قرارداد بسته بودم. باید در کنار کارها و مصروفیت های خودم، یکی از برنامه های آن را که افغانستان در چهار دهۀ اخیر نام داشت، ادیت و تصحیح می کردم. بیش از 2000 صفحه بود. هر "صاحب نظر" هر چه از دهنش برآمده بود، تایپیست آن را به همان شکل تایپ کرده و تحویلم داده بود. از اشتباهات املایی و انشایی دگه پرسان نکنین! در ابتدا حیران می ماندم کجای آن را ادیت کنم. متن را چند بار می خواندم و بعد از تلاش زیاد، چیزی از آن بیرون می کردم که مفهوم داشته باشد. برخی ها بسیار روده درازی کرده و یک مطلب را چند بار ذکر کرده بودند و باید من آن را به حافظه می سپردم که بار دیگر تکرار نشود. برخی از روزها بعد از آنکه از دفتر فارغ می شدم، به مجرد رسیدن به خانه پشت کمپیوتر می نشستم و به ادیت آن شروع می کردم. اگر برق لعنتی می بود، که خوب، در غیر آن باید به سراغ جنراتور می رفتم و همسایگان را با صدای گوشخراش آن تا نیمه های شب اذیت می کردم.
قرار است این برنامۀ رادیویی به شکل کتاب (دری و پشتو) به چاپ برسد. ادیت آن ماه ها را در بر گرفت تا اینکه به پایان رسید. واقعاً خسته شده بودم. وقتی کار ادیت تمام شد، ادارۀ رادیو از من خواست تا کار ترجمۀ آن را هم انجام دهم. با آنکه بهانه آوردم و معذرت خواستم، ایلا دادنی ام نبودند. از ادیت 2000 صفحه ای برنامه، 500 صفحه برای ترجمه مانده بود. ترجمۀ دری و پشتوی آن را که باید در حداکثر سه ماه تمام می کردم، چند ماه را در بر گرفت، زیرا کارهای دیگر و از جمله مریضی مانع از ترجمۀ آن می شد.
ادیت و ترجمۀ این برنامه نیز کاری بود که بالاخره به پایان رسید، ولی آنقدر خسته ام کرد که نپرسید. دیگران وقتی از دفتر فارغ می شوند و به خانه می روند، احساس خوشی می کنند، اما من وقتی در موتر به سوی خانه در حرکت هستم، دلم شور می زند که کدام کار را باید اول انجام دهم. خوشحالم از این که لااقل سنگینی کار ادیت و ترجمۀ کتاب به پایان رسید و اکنون باید ترجمه و ادیت یکی از کتاب های قطور یکی از نویسندگان مشهور را به پایان برسانیم. این کتاب را به شکل مشترک ترجمه می کنیم. وقتی کار آن به پایان رسید، شما را هم بی نصیب نخواهم ماند.
زما د مینې ماشومان
د کونړ د سیند تر څنګ، د ننګرهار ولایت خیوې ولسوالۍ ته نږدې یو پشه یی ماشوم په داسې حال کې له خپلو همزولو سره لامبو ته راغلی چې زړې او شلیدلې جامې یې اغوستې وی. د هغه پر جامو باندې د خیرې پوښتنه خو اډو کوئ مه. جامې یې دومره خیرنې وې چې شاید هیڅکله پرېمینځل شوی نه وی. د دغه ماشوم نړۍ ښایی د کونړ سیند، لامبو او شلیدلې جامې وی.
د جمعې په ورځ له خپلو دوستانو سره جلال آباد ته تللی وم. هوا دومره ګرمه وه چې بالاخره مجبوره شولو لامبو ته ولاړ شو. زموږ یو ملګری د خیوې اوسیدونکی دی، هغه وویل چې د لامبو لپاره به د کونړ سیند ته ولاړ شو. کله چې موږ هلته ورسیدو، څو ماشومانو لامبو کوله، چې په منځ کې یې دغه ماشوم هم و. کله چې ما د هغه عکس اخیست، باور یې نه کاوه. ما ورڅخه وغوښتل چې دلته راشه چې عکس دې واخلم. زما په خبره پوه نشو، یو بل هلک ورته په پشه یی ژبه وویل چې عکس درله اخلی. مسکی شو او نږدې راغی.
ښایی دا د هغه د ژوندانه لومړنی عکس وی، ځکه چیرې او چا به له دې مخکې د هغه عکس اخیستی وی؟ او ښایی دغه عکس اخیستل د هغه لپاره یوه خاطره وی.
زما د یادونو ځانګو د اور په لمبو کې
باجوړ زما د یادونو او ماشومتوب ځانګو ده. ښه مې په یاد دی چې هغه وخت زموږ د کور شاوخوا یوازې یو یا دوه کورونه وو. هرې خوا ته بس ښکلا او ښایست پروت و. نه شور و، نه دوړه، نه موټرې او نه سوځول او وژل. د باجوړ غاټول، ریدی، شړشم، جوار، غنم، ښکلې هوا، خْوَړ، اوبه، سهار، مازیګر، شپه او ورځ ښایسته وه. د هرې ورځ په تیریدو سره به نوی کډوال راتلل او زموږ د کور شاوخوا ته چې یو وخت د کر ځمکې وې، کورونه جوړول. افغان کډوال دومره زیات شول چې زموږ د سیمې په بازار کې چې هغه وخت په کې یوازې د انبالی خان یو دوکان و، مارکیټونه او آن د میچې، مالګې، څپلکو او کنګل فابریکې جوړې شوې او د څو کلینیکونو او درملتونونو خاوند شو. دغه بازار د عمری بازار په نوم مشهور و چې له ډمه ډولې نه زیات واټن نه لری. ډمه ډوله هغه سیمه ده چې څه موده وړاندې تر امریکایی هوایی برید لاندې راغله.
زه به هر سهار له خپل پلار او تره سره د افغان مهاجرو یوه ښوونځی ته چې په جومات کې و، تللم. پلار مې په ښوونځی کې سرمعلم و او تره مې په دریم ټولګی کې و. کله به مې ژړل او بهانې به مې کولې چې نه ځم، ځکه تر هغه ځایه لاره زیاته وه او زه چې ماشوم وم، ستړی کیدم. خو کله چې به رخصت شولو، له نورو ماشومانو سره یو ځای په خندا او خوشحالۍ د کور خوا ته روانیدو او وچه ډوډۍ چې په بکسو کې به مو له ځانه سره راوړې وه، خوړله. دا زموږ تر ټولو ښه خواړه وو. هغه مهال نه چا جوس پیژانده او نه لنچ باکس. زموږ کوچنۍ نړۍ پر وچې ډوډۍ آباده وه. له ښوونځی وروسته به مو له نورو ماشومانو سره خپلې بزې (وزې) خْټْکی ته د څر لپاره خیژولې او هلته به مو لوبې کولې.
زموږ کورنۍ په باجوړ کې پاتې شوه او زه د زده کړې لپاره له باجوړه لیرې د پاکستان سویل ته ولاړم، خو باجوړ زما په زړه کې ځای درلود. ما له باجوړ سره مینه درلوده او راباندې ګران و او هیڅکله به مې له یاده نه وت. کله چې به باجوړ ته راستون شوم، هماغه د ماشومتوب وختونه به مې را په یاد شول. له خپلو ترونو او نورو خپلوانو سره به خوَړ ته تللم، خْټکی ته به ختلم او د خپلو خپلوانو کره به تللم. د شپې په یوولس بجو به بهر ته وتلو او کله چې به هوا ګرمه وه، د لامبو لپاره به خْوَړ ته تللو. د هیچا په زړه کې ویره او ډار نه و. ټولو خپل ژوند په ورورګلوۍ او سولې کې تیروه. باجوړ د سولې او امن ځانګو وه. زموږ د کور پر بلۍ (بام) به غاټول شنه کیدل.
په 1994 کې چې کله باجوړ ته ولاړم، باجوړ د جګړې ډګر ته ورته والی پیدا کړی و. هغه خْټْکی (پاڼ ته ورته غونډۍ چې باجوړو ورته خْټکی وایه) په سمڅو بدل شوی و. تورپټکو (پاکستانی طالبان) په هر ځای کې مورچلې کیندلې وې. لسګونه باجوړیان او افغان کډوال د تورپټکو او پاکستانی ملیشو په نښتو کې وژل شوی وو. ویر پر خلکو سیوری غوړولی و. باجوړ له توپان څخه مخکې آرامۍ ته شباهت درلود. د تورپټکیو تورې ورځې تیرې شوې او باجوړ یو وار بیا د غاټول ګلانو ته د هرکلی په حال کې و. د شړشمو ګلانو بیا پر باجوړ ژیړه لمن خپره کړه، غرونه او رغونه شنه شول، خْټْکی هم شین شو او موږ به د ماشومتوب وختونه په کې تازه کول، هر مازیګر به ورختلو او د عمری بازار، عنایت کلی، کمر سر، ډمه ډولې او نورو سیمو د ښکلا نظاره به مو کوله.
خو چا داسې ګومان کاوه چې باجوړ به وسوځی او د سلګونو کلونو میشت خلک به یې کډوالۍ ته اړ شی؟ نن هغه باجوړ چې خلکو به په سندرو کې یادوه او ګلان یې مشهور وو، د ترهګرو او پاکستانی پوځ په جګړه کې سوځی، نور د غاټول او ریدی ګلونه د خلکو پر بلیو نه شنه کیږی، نور خلک خْوَړ ته د لامبو لپاره تللی نشی، خْټْکی بیا په مورچلو بدل شوی او له باجوړ نه شین لوګی پورته کیږی...
زما د یادونو ځانګو سوځی، خو هیڅوک پرې زړه نه سوځوی. ځینې خو لا خوشحاله دی چې ښه شو پښتانه نور هم تباه شول...
په 2001 کال کې مې یو اسپانیایی ملګری پاکستان ته راغلی و او دغه له مفهومه ډک شعر یې را ته پر یوې ټوټې کاغذ ولیکو. نه پوهیږم چې د چا شعر دی، خو بی اندازه ښکلی دی. څو ورځې مخکې مې خپل یادداشتونه لټول چې سترګې مې پر دغه شعر ولګیدې. ومې ویل راځه چې له نورو سره یې هم شریک کړم. د اوس لپاره به یې اصلی بڼه کښیږدم او بیا که وخت راسره ملتیا وکړه، وبه یې ژباړم.
In the square of my village
Told the peasant to the owner
“Our sons will be born with fists arise”
But tell me comrade
If these fields belong to the owner
Because we never saw him working with the plough
With my plough, I plough the fields
With my plough
I write pages on the ground of misery and pain
I want my voice go up to the mountains
I want my voice go down to the valleys
To allow the peasants
To own the fields
افتخار برای افغانها
روح الله نیکپا اولین ورزشکار افغان است که در تاریخ رقابت های المپیک به مدال برنز در رشتۀ تکواندو نایل شد. این پیروزی اشک را از چشمان نه تنها نیکپا، که ملیون ها هموطن ما جاری ساخت و مایۀ افتخار برای مردم فقیر و دربدر افغانستان شد.
پیروزی نیکپا در رقابت های المپیک و جاری شدن اشک شادی از چشمان افغانها نشان داد که خلاف نظر مغرضان که اقوام را دشمن یکدیگر می دانند و از نبود وحدت ملی در میان مردم صحبت می کنند، مردم افغانستان به هر قومی که متعلق اند، با هم یک تن اند و در غم و خوشی یکدیگر شریک می باشند. دشمنان مردم و "روشنفکران" مریض هر قدر به مسایل ملیتی و زبانی دامن بزنند، وحدت بین اقوام و همدلی بین شان را از بین برده نمی توانند.
این پیروزی را نه تنها به خانوادۀ نیکپا که تمام مردم فقیر افغانستان تبریک می گویم و به امید روزی که هر نوع کدورت و عداوت در میان مردم رختش را بربندد و مردم دست در دست هم علیه دشمنان خوشبختی شان، مشت محکمی به دهان آنان حواله نمایند و هر روز شاهد جشن گرفتن خوشی های هموطنان خویش باشند.
بیوزلی او لوږه
سترګې یې له اوښکو ډکې شوې او د دې لپاره چې څوک یې اوښکې ونه وینی، مخ یې پټ کړ.
دا د سوات د یوه اوسیدونکی انځور و. هغه د چای پیالې په لاس کې درلودې او د دې پوښتنې په ځواب کې چې څومره تعلیم یې کړې دی، داسې ځواب یې ورکړ: پلار مې را ته وویل چې زویه که تعلیم کوې، نو له ژوند نه دې لاس واخله. ولاړ شه او یوه مړۍ ډوډۍ پیدا کړه چې له لوږې مړه نشو... سواتی ځوان د خپلې بیوزلې کیسې کولې او په پای کې یې وویل چې که زما کورنۍ وس درلودی او ما زده کړه کړې وای، ولې به مې اوس په هوټلونو کې کار کاوه او د خلکو ستوغې سپورې به مې اوریدې، خو زه به پرې نږدم چې ماشومان مې زما په شان برخلیک پیدا کړی، زه به خپل ځان خرڅ کړم، خپل ژوند به په ګرو ورکړم، خو خپلو ماشومانو ته به داسې شرایط چمتو کړم چې لوړې زده کړې وکړی... او چې کله دې خبرې ته راورسید، ستونی یې بند او سترګې یې له اوښکو ډکې شوې...
د دغه سواتی ځوان برخلیک یوه ښه بیلګه ده چې پوه شو، بیوزلی او لوږه تر کومه حده کولای شی د انسانانو د پرمختګ مخه ونیسی. داسې ملیونونه ځوانان شته چې د بېوسۍ له کبله زده کړې کولای نشی او په ښه حالت کې داسې کار ته لاس اچوی چې د ژوند د تیرولو لپاره یو څه پیدا کړی، خو یو شمیر نور ځوانان په ناوړه کړنو لاس پورې کوی او آن د پیسو لپاره غلا ته مخه کوی، انسانان وژنی او له ترهګرو سره یو ځای کیږی. زیاتره کسان د ځوانانو د ناوړه کارونو په علت پسې نه ګرځی، بلکې معلول ته پام کوی چې غیرعلمی او ناسم چلند دی.
تر څو په نړۍ کې مادی نعمات په مساوی ډول ونه ویشل شی او تر هغه وخته چې پانګه وال د نړۍ ټول مادی نعمات په خپل لاس کې لری او ولسونه استثماروی، د بیوزلو دغه برخلیک به هیڅکله بدل نشی.
زما د مینې ماشومان
دوه ماشومان په کندز ښار کې د موټرو د مستریانو په توګه کار کوی. دغه ماشومان چې باید ښوونځی ته تللی وای، د لوږې له کبله مجبوره دی چې خپلې کورنۍ ته یوه مړۍ ډوډۍ پیدا کړی او په دې توګه د خپل ماشومتوب وخت په د موټرو په جوړولو سره په خیرنو جامو کې تیر کړی.
افزایش نیرو هیچ دردی را دوا نمی کند
رابرت گیتس وزیر خارجۀ امریکا اخیراً اعلام کرده است که تعداد نیروهایش را در افغانستان افزایش می دهد. عده ای این اقدام دولت امریکا را به فال نیک گرفته و فکر می کنند که با افزایش نیروهای نظامی امریکا در افغانستان ریشۀ ناامنی ها خشکانده شده و تروریزم ریشه کن می شود. اما اگر دولت امریکا و متحدین آن، صدها هزار سرباز هم به افغانستان و منطقه بفرستند، با چنین سیاست هایی جلو تروریزم و ناامنی را سد کرده نمی توانند، زیرا وقتی سیاست مردمی نباشد و فکر خدمت به توده ها را در سر نداشته باشد، با افزایش نیرو، هیچ کاری از پیش برده نمی شود.
قسمت اعظم ناامنی ها و تروریزم علاوه از اینکه به سیاست های منطقوی کشورهای بزرگ و همسایه ارتباط دارد، به فقر توده ها و مردم پابرهنۀ کشورهای منطقه و به ویژه افغانستان نیز ربط دارد. تا زمانی که مردم گرسنه و در پی لقمه نانی سرگردان باشند، در بدل پول به آسانی جذب صفوف تروریستان می شوند و حاضرند برای پر کردن شکم های گرسنۀ دلبندان شان به ویرانی، کشتار، دزدی و غارت رو آرند. این توده های تهیدست، بزرگترین و بهترین افراد برای تقویۀ صفوف تروریستان محسوب می شوند و تا وقتی که فقر و گرسنگی بیداد کند، صفوف تروریستان با گذشت هر روز تقویه شده و افغانستان و منطقه کماکان قربانی سیاست های ضد مردمی کشورهای بزرگ خواهند بود.
به هر اندازه ای که نیرو وارد افغانستان شود، هیچ تأثیری بر مهار کردن ناامنی نخواهد داشت. ناامنی و تروریزم فقط زمانی مهار شده می تواند که مردم از فقر و گرسنگی رهایی یابند تا عناصر تروریست دیگر نتوانند از میان مردم فقیر، صفوف شان را پر سازند و آنان را آلۀ دست خود قرار دهند.
جنګسالارانو په سرپل کې پر 12 کلنې نجلی تیری وکړ
پنځه وسله والو تیره ورځ د هیواد په شمالی ولایت سرپل کې د یوې کورنۍ د ټولو غړو د وهلو ټکولو وروسته پر یوې 12 کلنې نجلۍ تیری وکړ. دا لومړی ځل نه دی چې د هیواد په شمال کې په ډله ییزه توګه پر میرمنو تیری کیږی. پولیس ویلی چې ښایی دغه کار د کورنیو شخړو پایله وی، خو له هغه ځایه چې د هیواد د شمالی ولایتونو په زیاترو سیمو کې جنګسالاران واکمن دی، پرته له کوم شک په دې پیښې کې د جنګسالارانو لاس دی چې د داسې وحشیانه کړنو په کولو عادت دی او پر دې هم پوهیږی چې هیڅوک ورنه پوښتنه کولای نشی.
دغې کار د هیواد ولسمشر په قهر کړی، دغه عمل یې وحشیانه بللی او د پیښې د څیړلو امر یې ورکړی. ولسمشر ښایی له یاده ویستلی وی چې تر اوسه د هغه په امر هیڅ پیښه څیړل شوې نه ده او که شوی هم وی، عاملانو ته یې چا جزا ورکړې نه ده. که د هیواد ولسمشر په هماغه وخت کې له قاطعیت نه کار اخیستی وای او څو تنه یې په دار ځړولی وای، اوس به نورو وحشیانو د داسې ناوړه عمل فکر هم کړی نه وای، خو له هغه ځایه چې دولت د جنګسالارانو دی، وسله وال یې د هیواد په هره سیمه کې پرانیستی لاس لری او کولای شی په رڼا ورځ د خلکو پر کورونو برید او پر میرمنو او نجونو تیری وکړی.
"زنگ خطر" و حماقت اش!
طلوع که گویا تلویزیون بی رقیب و یک سر و گردن از تلویزیون های دیگر بالاتر است، در برنامۀ "زنگ خطر" که هر چهارشنبه شب پخش می شود، گردانندگانش نه اینکه با زبان طنز سخن نمی گویند، بیشتر به دلقک هایی شباهت دارند که برای خنداندن مردم به هر چیزی توسل می جویند.
یکی از صحنه هایی که این دلقکان در جریان برنامۀ شان بر آن می خندیدند، صحنۀ انفجار پیکنک گاز در شهر نو و سوختن چند تن از هموطنان بولانی فروش فقیر ما بود. این دلقکان فقط برای اینکه رییس تلویزیون را خوش ساخته باشند و برنامۀ به اصطلاح طنزی را تقدیم نموده باشند، بر لباس ها و بدن های سوختۀ هموطنانی می خندیدند که از بخت خوب از انفجار جان سالم بدر برده بودند. وقتی به بدن های سوختۀ شان نگاه می کردید، به رنج، فقر و بدبختی هر چه بیشتر این هموطنان پی می بردید، آنان شاید در فکر سوختن جان شان نبودند و غم از دست دادن کراچی های شان را در سر داشتند، اما بیسوادان برنامۀ زنگ خطر بر آنان و فقر شان چنان می خندیدند که فکر می کردید در حال دیدن فلم چارلی چاپلین هستند. بیسواد کلان (حنیف همگام) چند بار با تمسخر انفجار مهیب را "محب" تلفظ کرد و دیگران از پی اش.
"زنگ خطر" و این چنین دلقکی ها ارزانی گردانندگانش باد!
ناټو خپل پوځیان ګرَم نه بولی
په افغانستان کې د ناټو ځواکونو ویاند جنرال مارک لیټی د غیرپوځی وګړو د وژلو په هکله ویلی چې طالبانو زموږ په پرتله دوه چنده غیرپوځی خلک وژلی! دغه جنرال ګومان کوی چې په دغه شان احمقانه خبرو خپل تر مشرۍ لاندې پوځونه بې ګناه ثابتولای شی، خو افغانان اوس پوه شوی چې دغه پوځونه نه د هغوی د ژغورنې لپاره راغلی او نه هم ورسره د افغانانو د سوکالۍ فکر دی؛ هر هیواد زموږ په هیواد کې خپلې ګټې لټوی او یوازې خپلې ګتې ورته مهمې دی او که د ګټو د لاس ته راوړلو په لاره کې د بې شمیره افغانانو وینې هم توی شی، د هغوی پرې څه.
د نړیوال سره صلیب په وینا، یوازې د شپږو ورځو په ترڅ کې 250 غیرپوځی خلک یا د ائتلاف ځواکونو په بمبارۍ یا د طالبانو په لاس او یا په ځانمرګی بریدونو کې وژل شوی دی. هغه پوځونه چې ګنې د افغان ولس د "خلاصون" لپاره راغلی وو، اوس د افغانانو په وژنه کې خپل ځان له طالبانو سره پرتله کوی او په دې ویاړی چې کوم غیرپوځی افغانان چې د دوی په لاس وژل شوی دی، شمیره یې د طالبانو په لاس له وژنې نه کمه ده.
هره ورځ بمباریو، نیولو، ځورونو، ځانمرګی بریدونو او وژنو خلک پوزې ته رسولی دی. دغو ټولو ناخوالو له هغوی نه لاره ورکه کړې او نه پوهیږی څه وکړی. هغه کسان چې باید دوی یې "ژغورلی" وای، پر دوی بمباری کوی، کورونه یې په کنډوالو بدلوی، ځوانان یې په نښه کوی، سپین ږیرو ته یې سپکاوی کوی، د ماشومانو پر شونډو یې مسکا وچوی، ښځې یې بورې کوی او د ترهګر نوم ورباندې ږدی او که لسګونه بې ګناه افغانان هم ووژنی، بیا د افغانستان د دولت لخوا د پیښې د څیړلو لپاره کمیسیون جوړیږی او کیسه په لاندې ډول پای ته رسوی: طالبانو زموږ په پرتله دوه چنده غیرپوځی خلک وژلی، که چیرې موږ غیرپوځی خلک وژلی وی، موږ د افغانانو نه بخښنه غواړو!
رنج افغانها را چه وقت پایانی خواهد بود؟
در تازه ترین حملۀ نیروهای ناتو در روز جمعه در نورستان 22 غیر نظامی کشته شدند و روز یکشنبه در ولایت ننگرهار بر اثر حملۀ هوایی همین نیروها چهل و هفت غیر نظامی که بیشتر شان زنان و اطفال بودند، به قتل رسیدند و امروز (دوشنبه) حملۀ انتحاری در جلو سفارت هند، به کشته شدن حداقل چهل و یک تن و مجروح شدن ۱۴۰ تن دیگر منجر شد.
افغانستان که سه دهه است در آتش جنگ و ویرانی می سوزد، به گمان اینکه بعد از ورود نیروهای خارجی به کشور، لااقل آتش جنگ خاموش خواهد شد و مردم ما در صلح به سر خواهند برد، نه اینکه آتش جنگ خاموش نشد، که با گذشت هر روز شعله ورتر می گردد. مردم ما همه روزه یا از سوی طالبان و تروریستان دیگر و یا هم نیروهای ائتلاف و ناتو به خاک و خون کشیده می شوند. نیروهای خارجی که به اصطلاح به جنگ تروریزم آمده اند، هموطنان بی گناه ما را قربانی و بعد اعلام بی خبری می کنند. این نیروها به شکل سیستماتیک در مناطق شرقی و جنوبی افغانستان به کشتار افغانها ادامه می دهند و بیمی هم ندارند که کسی در مورد این همه قتل از آنان بازخواست نماید.
بوش رییس جمهور امریکا اعلام کرده است که سه هزار سرباز تازه نفس را به افغانستان خواهد فرستاد. شاید بوش می خواهد با فرستادن سه هزار سرباز تازه نفس به امر کشتار غیرنظامیان سرعت ببخشد و آن را به نام جنگ با تروریزم به خورد مردم امریکا بدهد.
اگر با آمدن جامعۀ جهانی به افغانستان از یکسو فقر بیداد می کند، از سوی دیگر کشتار مردم پایان نمی پذیرد. و تا زمانی که جامعۀ جهانی همین سیاست ها را در قبال افغانستان تعقیب می کند، رنج و کشتار افغانها را هیچ وقت پایانی نخواهد بود.
څوک پر چا برید کوی، افغانستان پر پاکستان که برعکس؟!
وروسته له هغې چې د افغانستان ولسمشر حامد کرزی د پاریس له کنفرانس نه راستون شو، په یوې خبرې ناستې کې یې وویل، نور نو افغانستان د پاکستانی ترهګرو د بریدونو زغم نه لری او هغه به په پاکستان کې د ترهګرانو پر پټنځایونو برید وکړی!! د ولسمشر دغه خبرې په هیواد کې د زیاتو افغانانو له هرکلی سره مخامخ شوې او د هر یوه په خوله وه چې څه وخت به پر پاکستان برید کوو!!
د ولسمشر له خبرو څخه لا یوه اونۍ تیره شوې نه وه چې د پولې ها خوا نه د افغانستان په کونړ ولایت برید وشو او بیا هم څو ورځې تیر شوې نه وې چې څو پرله پسې توغندی پر خوست ولګیدل او په ترڅ کې یې څو تنه بې ګناه وګړی ووژل شول او پرون بیا د پاکستان له خوا پر کونړ څو توغندی وورول شول.
پر افغانستان باندې د پولې هاخوا نه بریدونه په ډاګه کوی چې دا پاکستان دی چې پر افغانستان باندې د برید کولو توان لری، نه افغانستان؛ ځکه نه افغانستان هومره پیاوړی پوځ لری او نه هومره امکانات. ځینې کسان وایی چې افغانان غیرت لری او لکه څرنګه چې یې روسان په خالی لاسونو وویستل، دا وار به هم د پاکستان شونډک په خاورو کې ولړی! خو دغه کسان لا د هاتی په غوږ کې پراته دی. نه دا د شوروی د یرغل وخت دی چې ټولې نړۍ د شورویانو پر ضد له افغانستان سره مرستې کولې او نه هم تش غیرت په کار راځی. که د غیرت مسئله مطرح وی، آیا منطقی ده چې پاکستانیان بې غیرته وګڼو؟! هر ملت د یرغل پر مهال له خپل هیواد نه دفاع کوی او دا کار افغان او غیرافغان نه غواړی. په دې ترڅ کې تر ټولو مهمه مسئله له پاکستان څخه د امریکا ملاتړ دی. امریکا لا تر اوسه پاکستان ته د ترهګرۍ په وړاندې جګړه کې د اصلی متحد په سترګه ګوری او پر افغانستان هومره باور نه لری، څومره چې پر پاکستان لری. او پایله دا چې امریکا د دې دواړو هیوادونو په وړاندې له دوه مخی سیاست څخه کار اخلی.
اوس باید پولې ته نږدې پراته قومونه د افغانستان د ولسمشر د لاپو تاوان ورکړی. نه به افغانستان پر پاکستان برید وکړای شی او نه به خپل وګړی د پاکستان د بریدونو په وړاندې وساتی.
زما د مېنې ماشومان!
چا ویل چې که نړیواله ټولنه راشی، هیواد به مو سمسور او ورنه شین بڼ به جوړ شی، هرې خوا به سوله او سوکالی وی، هر څوک به په خپل کور کې له ویرې او ډار پرته خپلې شپې سبا کوی او زما د مېنې ماشومان به په کلیو، بانډو او ښارونو کې لوبې کوی، خولې به یې له خندا ډکې وی، په یو بل پسې به منډې وهی او د پټ پټونې لوبې به کوی.... خو کیسه څه بل شان وه. نه سوله راغله او نه سوکالی، نه مو بڼونه شنه شول او نه مو د ماشومانو خوله له خندا ډکه شوه. هرې خوا ته د غم او ویر ټغر خپور شو او زما د مېنې ماشومانو د پخوا په شان د سوال لاسونه نورو ته ونیول، سوال خو لا څه کوې چې په وینو کې لت پت شول؛ د کورنۍ د خوشالیو جونګړه پرې ورانه شوه، پر بازارونو وپلورل شول؛ سترګې یې وویستل شوې او پختورګی یې لیلام شول.
زما د مېنې ماشومان نه ښوونځی ته ولاړل او نه یې د تفریح مخ ولید. هر څه په غم بدل شول او له ملیاردونو ډالرو څخه ورته یوه مړۍ ډوډۍ هم ونه رسیده. اوس نو د پټ پټونی د لوبې پر ځای باید هره ورځ د بهرنی سرتیرو لخوا ورته دریش وویل شی، د یوه ځوان په څیر لاسونه پورته او تالاشی ورکړی، ټول بدن یې ولټول شی او له جیبه یې د لوبو کاڼی راوځی!!! ښایی ماشومان دې کار ته د لوبې په سترګه وګوری؛ ښایی ماشومان حیران پاتې شی چې ولې دغه سرتیری د هغوی تالاشی اخلی؛ هغوی خو د خوړلو ډوډۍ نه لری، د نورو شیانو پټول خو لا لیرې خبره ده...
زما د مېنې معصوم ماشومان لا تر اوسه د دې کار پر اغیزې نه پوهیږی، دغه تالاشی یوازې تالاشی نه، بلکې د هغوې د ماشومې مینې وژل دی، د هغوی پر شونډو د مسکا وچول دی او خپل ځان ګناهکار احساسول دی. ښایې زموږ ماشومان د تل لپاره د سولې فکر له سره وباسی او په خوبونو کې تل تالاشی، جګړه او وژل ووینی...
او دا زما د مېنې د ماشومانو برخلیک دی.
د چه ګوارا په یاد !
یوه چا غږ وکړ: دلاوره پاڅه!
او سړی هماغسې لویدلی و
دوو تنو غږ وکړ: دلاوره پاڅه!
او سړی هماغسې لویدلی و
لسګونو او سلګونو پرې غږ وکړ:
دلاوره پاڅه!
او سړی هماغسې پروت و
زرګونو پرې غږ وکړ: دلاوره پاڅه!
او سړی هماغسې پروت و
د هیواد ټول وګړی راټول شول
سترګې یې له اوښکو ډکې پر هغه یې غږ وکړ:
دلاوره پاڅه!
او سړی پاڅید
لومړی کس ته یې کوګۍ ورکړه
او په لاره روان شو.
ګبریل ګارسیا مارکز
ژباړه: شفیع اتل
ښاغلی کرزی، اوس نو اوبه له ورخه اوښتی!
ښاغلی کرزی چې د پاریس له غونډې نه په بریالیتوب راستون شوی، همت یې پیدا کړی او پر ځان ډیر ډاډه ښکاری. هغه په یوه خبری کنفرانس کې د خبریالانو د پوښتنو په ځواب کې پر پاکستان باندې د برید تر څنګ وویل چې نور نو هغه وزیران زغملی نشی چې دوه ګونی تابعیت لری، یعنې هم له دې ځایه خوری او هم له هغه ځایه. زموږ خلک یو متل لری چې وایی: خورم او څکم دلته، خو هګۍ د ملاګل په کور کې اچوم. د افغانستان دوه تابعیته وزیران هم ورته کیسه لری. د افغانستان د بیوزلی ولس له پیسو څخه زرګونه ډالره معاش اخلی، خو زړه او فکر یې په بل هیواد کې بند دی.
ښاغلی کرزی باید د هماغو لومړیو ورځو نه دغه فکر کړی وای او دوه تابعیته وزیرانو ته یې په خپلې کابینې کې ځای ورکړی نه وای، خو د کرزی هره خبره او هر کار له جوړجاړی سره مل دی. اوس چې د هغه د ولسمشرۍ د مودې پای ته د ګوتو په شمیر ورځې پاتې نه دی، ښایی د هغه دوه تابعیته وزیران د هغه پر دې خبرې ملنډې ووهی او د هغه د نورو خبرو په شان ورنه په آسانۍ تیر شی.
بی خبری و اعلام بی گناهی!
یک نهاد امریکایی اعلام کرده است که سازمان استخبارات پاکستان (آی اس آی) اطلاعات را در اختیار شورشیان طالب قرار می دهد و به آنان کمک مالی می کند! مثل اینکه این نهاد امریکایی تازه از خواب بیدار شده و این راز مهم را کشف کرده است و یا شاید با این نوع اعلام کردن ها می خواهد نقش دولت امریکا را در خلق کردن و تحت حمایت قرار دادن پدیدۀ کثیفی چون طالبان در اذهان بشوید و اعلام بی گناهی نماید.
طالبان که خود بخشی از پروژۀ نفتی یونوکال بودند، با حمایت مستقیم دولت امریکا به همکاری دولت پاکستان به ویژه استخبارات آن کشور و کمک های مالی عربستان سعودی به اشارۀ امریکا شکل گرفتند تا به پروژۀ یونوکال جامۀ عمل بپوشانند. دولت امریکا تا زمانی به طالبان کاری نداشت که القاعده و رهبر آن اسامه بن لادن با آنان همکاری نکرده بود. برای دولت امریکا مهم نبود که طالبان با افغانها چگونه برخورد می کنند و یا چه نظامی را می خواهند در کشور رویکار آرند. برای دولت امریکا منافع خودش اهمیت داشت.
بعد از حادثۀ یازدهم سپتامبر که امریکا بخاطر سقوط امارت طالبان و زدن اسامه بن لادن و در عین حال زهرچشم نشان دادن به مخالفان خود به افغانستان لشکرکشی کرد، آی اس آی که در آن زمان چاره ای جز همکاری با امریکا نداشت، متحد امریکا در مبارزه علیه تروریزم (طالبان و القاعده) شد و توانست زیر نام مبارزه علیه تروریزم، ملیاردها دالر را از امریکا بگیرد. وقتی در سال 2003، امریکا برای سرنگونی رژیم دکتاتور صدام حسین به عراق حمله و آن کشور را اشغال کرد، آی اس آی در تلاش شد تا منافع از دست رفته در افغانستان را دوباره احیا کند و این احیا فقط از طریق طالبان ممکن بود. آی اس آی با تجهیز و تمویل دوبارۀ طالبان، حملاتی را در افغانستان سازماندهی کرد و به این شکل طالبان که در غارها خزیده بودند، آهسته آهسته از غارها بیرون شده و به نیروی بالقوه و مهاجم مبدل شدند و امروز حتی قادر به طراحی عملیات در پایتخت کشور و ولایات همجوار اند. تمام این کارها زیر نظر آی اس آی و در عین حال سی آی ای جریان داشت و دارد، اما این نهاد امریکایی که تازه از خواب خرگوش بیدار شده، فقط می خواهد خود را مسخره کند. وقتی دولت پاکستان با طالبان پاکستان قرارداد صلح می بندد، دیگر چه جای شکی برای همکاری و کمک آی اس آی با طالبان باقی می ماند. عده ای از مردم می گویند که امریکا خود به تمویل و تجهیز طالبان می پردازد (چندی قبل یک محمولۀ تسلیحات و مواد غذایی توسط یکی از طیاره های ناتو به طالبان پرتاب شده بود)، اگر از یکطرف اردوی ملی را کمک می کند، از طرف دیگر به طالبان اسلحه و امکانات می دهد!
این بازی موش و پشک توسط امریکا و آی اس آی علیه طالبان تا زمانی ادامه خواهد یافت تا منافع شان تأمین نشده باشد. طوری که از اوضاع معلوم می شود، تأمین منافع امریکا لااقل صد سالی را در بر خواهد گرفت و فقط مردم ما خواهند بود که در آتش جنگ بین طالبان-القاعده و امریکا و متحدان خواهند سوخت.
د اغیار د سترګو خار
هلمندیان ویرجن دی او لښکرګاه له غمه سر پر زنګون ایښی. مارجه ماتم نیولی، هرې خوا نارې سورې دی، سترګې اوښلنې او شونډې وچې. هر یو وایی: صمد یې ورژاوه، زموږ ګران صمد یې… های خلکه، صمد ځوانیمرګ شو، پوهیږئ ځوانیمرګ! تاسې د ځوانیمرګ په مانا پوهیږئ؟ زړه مې په درزهار او ساه مې ډوبه ډوبه شوه… لکه چې دا هماغه ګران صمد دی… آی خلکه، دا تاسې څه وایئ؟ صمد؟ نه صمد نه دی… دا به بل څوک وی؟ نه، نه… زه یې منلی نشم. صمد خو همدلته و. هغه ویل چې له کوم چا سره مرکه کوی…. دا هرومرو بل څوک دی، تاسې وګورئ دا به صمد نه وی… یوه چا په ژړا کې وویل: هو، دا هماغه صمد دی چی ځوانیمرګ شوی…. نه، داسې مه وایه اکا، صمد خو ویل چې ژر بیرته راستنیږی، نیازبینه لورکۍ یې ورته سترګې په لار ده، صمد هرومرو راځی…. زویه! صمد نور نه راځی، صمد یې رژولی، صمد د تل لپاره سترګې پټې کړی او نور نه راځی…. سر راباندې په څرخیدو او رڼا ورځ راباندې توره تیاره شوه… ای خدایه! دا څه اورم؟ صمد د تل لپاره ولاړ؟
صمده! دا د کوم غلیم له لاسه ستا خونه ورانه شوه؟ دا د کوم غلیم لښکر و چې ستا پر ځوانۍ یې هم زړه ونه سوځوه؟ ته خو د خپل دردیدلی ولس د سترګو تور وې. ستا سره خو هره شیبه د خپل ملت فکر و. تا خو به هڅه کوله چې د هغوی دردونه، کړاونه او ربړونه د نړۍ غوږونو ته ورسوئ. کله لښکرګاه، ګرمسیر، سنګین او کله به په موسی کلا کې وې. نه دې ورځ پیژنده نه دې شپه. د هلمند په دوړو کې ورک وې او د ولس د ستونزو رپوټونه دې چمتو کول. خو دا هر څه داسې سمدستی ولې راپیښ شول؟
صمده! ستا یاد به نه یوازې د هر هلمندی چې د هر احساس لرونکی افغان په زړه کې د تل لپاره وی. د هیواد د سولې او سوکالۍ دښمنان د ګلانو د پاڼو په رژولو سره د خلکو د پرمختګ مخه نیولی نشی. د تورمخو دښمنانو مخونه به د تل لپاره تور وی او سرلوړی به تل ستا سره مل وی.